🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 وصل جانان …

(ثبت: 3236) بهمن 10, 1395 

                  « به نام خدا »

 لطفی چنان ندارد، بی عشق زنده بودن 

مرگ است راهِ رَستن، از بندِ آزمودن

در آزمون هستی، با آنکه بی بَدیلند؛

رسم است عاشقان را، گاهی خطا نمودن

در راهِ وصلِ جانان، باید که جان فدا کرد

باید که بندها را، از دست و پا گشودن

غمگین مباش ای مرد، از جورِ یارِ بد عهد

باشد فراق و هجران ، تاوانِ مرد بودن

 باید گذشت و بخشید، چون رود، با سخاوت

زنگارِ کینه ها را ، باید ز دل زدودن

اکنون هر آنچه داری، قدرش بدان که شاید

حسرت خوری زمانی، در لحظهٔ نبودن 

آری جهان کتابیست، پر بار، گر بخوانی

کز هر ورق توانی ، بر معرفت فزودن

هرگز نَبُرد کس پِی، بر راز و رمزِ هستی

چیزی نگشت حاصل، زین گفتن و شنودن

  

آمد غزل به پایان، این منتهایِ شور است؛

گاهی ز شعرِ «حافظ»، گویِ بیان ربودن

«مهران» سروده هایت، تقدیمِ حضرت دوست

هر چند کارِ سختیست، در شأنِ حق سرودن.

« مهران اسدپور »