🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دست از این شرم و حیای بیخود آخر می کشم
زیر پای عقـل را پای تو دیگـر می کشم
وقت سرمستی سرمــا از لب فنجان عشق
می نشینــم گوشه ای یاد تو را سر می کشم
عکس زیبــای نگاهت را به دقت با قلــم
زنگ نقاشی دل بالای دفتـر می کشم
خاطـــراتت عـادتم داده به پروازی بلند
بعد نقـــاشی کنـار صورتت پر می کشم
در نبودت می زنــم سر را به در تا بشکند
خون که بیرون میزند دردی سبکتر میکشم
داغ دوری تو و زخـم زبان ناکسـان
پای تقـدیر بدم از دیو و دلبـــر می کشم
این که میآید سرم از دست چشمـان منست
عاقبت یک روز روی این دو خنجـر می کشم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
آبان 22, 1400
درود بیکران
بسیار زیبا و دلنشین و ژرف می سرایید
قلمتان سبز ،اندیشه والای شما زلال ابدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
آبان 22, 1400
سپاس فراوان🌺
پاسخ
بستن فرم