🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۸/۰۴/۳۱ |
| تعداد شعر: | 1281 |
| تعداد مطالب: | 234 |
| آخرین فعالیت | ۱۴۰۳/۰۲/۱۳ |
و می دانم پس از مرگم چه خواهم شد
مثال تک درختی مانده در صحرا
غریب و یکه و تنها
نه جوئی ره گشاید بر کویر پهن دشت خشک
نه آوائی طنین اندازد آنگاه بر دل غمبارآن سامان
نه دستی بر سر و رویم غبار جبهه برگیرد
نه چشمی
شاهد خاموشی شمع رخم باشد
به این شبها
تمام برگهایم زخمی از شلاق نا اهلان
تمام ریشه ام آماج گنداب اهانتها
ولی یک جفت پروانه
درون سینه در پرواز
به هر گلزار می چرخند
به یک آوا می رقصند
و از این پیله ی زخمی
هزاران طرح می سازند
هزاران رنگ می بازند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
بستن فرم