🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پیدا و پنهان

(ثبت: 248250) خرداد 14, 1401 

 

آینه , خود را درونت دیده ام
دیده ام من را به هر سو می بری
می بری فکر مرا با دیگری
دیگری را در نگاهم می نهی
می نهی خال و خم ابروی او
او که می بیند مرا از روبرو
روبرو خیره شود در صورتم
صورتم پیدا شود در کوی او
کوی او چون ظاهری زیبا و ساز
ساز و آوازت ببارد صد نیاز
هر نیازت جلوه های رنگ رنگ
رنگ چشمانت بتابد بی درنگ
بی درنگ آید کنارت جلوه ها
جلوه ها زیبا نماند از خدنگ
چون خدنگ چشم تو زخمی فزود
زخمهای روحم آهنگی سرود
آه از این هجمه ی تاریک نفس
می کشاند لحظه هایم را به حبس
می کشاند در غل و زنجیرها
می رهانی از بد و تقصیرها ؟
نیک می دانم که جلوه گر توئی
خود اگر باشم , افسون گر توئی
چون اسارت در درونم ساز کرد
دست و پایم را گرفت و باز کرد
من رها گشتم ز هر معیار ِ خیر
رفته ام در باتلاق با دست غیر

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا