🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
اِلمان ها با فصلی دیگرآغاز می شوند
و ما
شبیه قلبی که نیاز مبرم به آواز حرف دارد!
سر فرصت
با خودما ن همه جا را بیدار می کنیم
چون
به درستی معلوم نیست
کدام جهت دردها را ساکت می کند
جل الخالق
بازهم آرزو کردم
پیراهن دیروز را بنویسم
اما می بینم
آپارتمان نویسنده و شاعرِ فراوان دارد!
سخنی در خانه جامانده است
و دراز کشیده است روی تخت
پرده ها را که کنار بزنی
خانه پُر از بوق می شود
فکر می کنم
چشم هایی که در مترو تکان می خورند
هجاهایشان از اومانیسم بلند ترباشد
اما انقلابشان از چگوارا کوتاه تر
تو بیشتر از سردبیر روزنامه تیترها را می خوانی
و من چه غمناک
میان ستون ها
و در میان سیگارهایی که برای شهر دود می شوند
زیست می کنم!
عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
مهر 8, 1401
تو بیشتر از سردبیر روزنامه تیترها را می خوانی
و من چه غمناک
میان ستون ها
و در میان سیگارهایی که برای شهر دود می شوند
زیست می کنم!
درودها جناب پاپی گرانقدر
🌷🌷🌷
پاسخ
مهر 8, 1401
با مهر بسامد
همیشه در قلبِ منی
نه از برای همیشه
که از برای همیشگی هایت!!
پاسخ
بستن فرم