🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چشم هایش، غزلِ باران بود
خاطرم مثل غزل حیران بود
شوق دریای نگاهش با من
غم برانداز ترین طوفان بود
آنچه او داشت، همه فتنه گری
هر چه می خواست دل من، آن بود
با من آهسته به نجوا می گفت
آنچه از دوست وُرا فرمان بود
نور بر چهره ی او می رقصید
صورتش. دایره ای تابان بود
دل من یخ زده ی قطبِ جنوب
تنِ او ظهرِ بلوچستان بود
گفتم از عشق، بفرمود کجاست؟
کُنجِ لب های غزل پنهان بود !
26 فروردین 1392
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (9):
آبان 26, 1395
دل من یخ زده ی قطبِ جنوب
تنِ او ظهرِ بلوچستان بود….
درودتان باد استاد طارق گرامی
بسیارزیبا سرودید
پاسخ
آبان 27, 1395
سلام و درود بر جناب انصاری عزیز
دلتنگتان بودم
خوشحالم از حضور پر مهرتان
در پناه خدا وند سبحان شاد زی
پاسخ
آبان 26, 1395
چشمهایش غزل باران بود.
چه مصرع آشنایی….!!!!
درودبرشما…..
پاسخ
آبان 27, 1395
سلام و درود بر سحر خانم عزیز
سپاس از حضور مستمر و بهاری آن مهربان همراه
در پناه خدا
پاسخ
آبان 27, 1395
سلام و درودبر استاد ارجمند وسرور معظم و دوست مکرم
نوشیدم ز زلال اندیشه ی پربارشما. تاهمیشه عزیزو زیبنده و افزاینده
اخلاق حسنه باشی
دل من یخ زده ی قطب جنوب
تن او ظهر بلوچستان است
در سرم هو هو طوفان جنوب
چشم من هاله ی در حال غروب
جا م دل پر شده از خاک و رسوب
در ک کن حا ل مرا ای همه خوب
پاسخ
آبان 27, 1395
سلام و درود بر استاد گرانمهرم
در كنار شما بزرگوار معرفت مي آموزم
سپاس از حضور گرم و صميمانه شما
در پناه خدا
پاسخ
آبان 27, 1395
خیلی زیبا و ناب درود استاد عزیز
پاسخ
آبان 27, 1395
سلام و درود بر نور چشمم
سپاس از حضور مشوقانه ي شما گرامي
در پناه خدا
پاسخ
آبان 28, 1395
بسیار زیبا
پاسخ
آبان 28, 1395
سلام ودرود بر ترانه عزیز
سپاس از حضور مشوقانه شما مهربان
در پناه خدا
پاسخ
آبان 28, 1395
با من آهسته به نجوا می گفت
آنچه از دوست ورا فرمان بود
درود بر شما چه زیبا سروده اید از دوست و فرمانش.
زنده باشید استاد گرانقدرم.
پاسخ
آبان 30, 1395
به به
فوق العاده است
می آموزم در محضرتون استاد عزیزم
پاسخ
آذر 2, 1395
به به
پاسخ
بستن فرم