🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گاهی
فراموش میکنم
در شب ستبر من
دیوارها لاغرند
و تو
مانند شمعی کوچک
خاطره می سازی و
زود خاموش میشوی
دنیا را
با نیمی از پیراهنم طی میکنم
و نیم دیگرش را
در یاد تو
جا می گذارم
تا بوی ناقصم
دوباره باغهای غریزه را
سرمست نکند
گاهی فراموش میکنم
در چشمهای جنگل
سایه نازک تو را بپوشم
تا کاجهای تشنه
بدانند
من دوشیزه ای هستم
که از خاک تو
بار دارترین زن جهانم
و کودکانی نابینا
در جستجوی نطفه ی بی بازگشت
کوه را
میان دندانشان می جوند
گاهی فراموش میکنم
که تنهایی خطی ست
که زندگی مرا
ناشیانه
بر سینه ی کهکشان مینویسد
و من
با همسفری بی سواد
عطش خواندنش را
در سر دارم
#مستانه_دادگر
#ماهور
@mastanesepid💔
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
بهمن 6, 1397
سلام و درود بر مستانه ی عزیز
شک ندارم شما را در آینده بعنوان شاعری بزرگ یاد خواهند کرد.
چرا آینده؟
جوابش روشن است ما خیلی دیر بزرگان علم و هنر را می شناسیم .
شعر زیبای تان را می ستایم .
در پناه خدا @};-
پاسخ
بهمن 7, 1397
درودها بانو دادگر
شعری زیبا و دلنشین و هرچند تلخ
نمیدانم شاید از نظر برخی شعری که از سیب و سبزه
سرو یاس نگوید زیبا نباشد.
اما سرودن و به بار نشاندن حسرت هم خود لیاقتی است که در قلم هرکسی نیست
سپاس @};-@};-@};-@};-@};-
پاسخ
بهمن 8, 1397
درودها
ارزنده
و از سر سوز
عالی بود
دستمریزاد
و
@};-@};-@};-
پاسخ
بستن فرم