🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بگو آن شانه آخر تکیهگاهم میشود یکشب
و یا لمس تنت، جرم و گناهم میشود یکشب
بگو جادوی لبخند تو، دل را میبرد تا صبح
و یا هر غمزهات، تسکین آهم میشود یکشب
چه شبهایی که قلبم دست و پا زد، در فراق تو
بگو چشمان تو، فانوس راهم میشود یکشب
تمام عمر گفتی: دست از این عاشقی بردار
چرا که قاتلت، چشم سیاهم میشود یکشب
تمام روزها دلگرمیام، بر قلب سردت بود
بگو آیا اتاقت، سجدهگاهم میشود یکشب
غلام چشم های تا ابد افسونگر خود را
بگویش چشمهایت پادشاهم میشود یکشب
من آن رندم، که جز چشم تو را قبله نمیدانم
تو هم آغوشت آیا، خانقاهم میشود یکشب
از هر سویی غمت بستهست راه زندگانی را
بگو آغوش گرمت، کوره راهم میشود یکشب
✍️ علی سلطانینژاد
دیماه سرد ۱۳۹۸
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
دی 21, 1398
💐💐
درود آقای سلطانی
سپاس از اشتراک گذاری
مانا باشید به مهر🙏
پاسخ
بستن فرم