🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کوله

(ثبت: 4243) خرداد 21, 1396 
کوله

هیچکسی مانند من

با غم خود تنها نیست

اینچنین بود سرنوشت

چاره ای جز اقرار نیست

هر شب و روزم همین است

غصه آواز میکنم

این شکنجه

اسمش عمر است

مردن آغاز می کنم

ته این کوچه بن بست

همین است عاقبت

مردن و  پایان این عمر

برایم،

کفایت میکند

بودنم را خوب نمی دانم

چطور باور کنم

در میان این غبار

راهی دگر پیدا کنم

من تمام این دعا

را به اشک انگاشتم

روز و شب را

در هم و  مخدوش

میپنداشتم

جز به این بغض نگاهم

ندارم گویی

کوله ای بهتر

که از این عاقبت

برداشتم.

فرزین .م

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. محمدجواد منوچهری

    خرداد 23, 1396

    درود

    شاعریتان مستدام

  2. سحر جهانی

    خرداد 24, 1396

    درود جناب مرزوقی

    زیبا سروده اید….

    • فرزین مرزوقی

      خرداد 24, 1396

      با سلام و درود

      خیلی ممنون و سپاس

      مقدمتان گلباران

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا