🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۸/۰۴/۳۱ |
| تعداد شعر: | 1280 |
| تعداد مطالب: | 234 |
| آخرین فعالیت | ۱۴۰۳/۰۲/۱۳ |
آمده ام ببینمت تا غم خود رها کنم
از سر کوچه بگذرم درد دلم دوا کنم
تا برسم به کلبه ات بار دگر وفا کنم
خاطره ی غروب را از سر خود جدا کنم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (1):
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
دی 1, 1398
خاطره ی غروب را از سر خود جدا کنم
سلام و درود
دست مریزاد
تقدیمی : 🌸
کی رها از غم رهایی از عنا
دردها درمان به دارویی دلا
همچو آن یک لاله هستم داغدار
انتظاری می کشم از غم جدا
ولی اله بایبوردی
01 / 10 / 1398
🍃🍃🍃🌿🍃🍃🍃
پاسخ
دی 1, 1398
هزاران سپاس
پاسخ
بستن فرم