🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گریه کن ای جگر سوخته با داد و هوار
آنقدر اشک بریز از دل غم دیده و زار
که به خود آید از این فتنه و شر
این فلک، بی سر و سامان، سگ هار
هق هق باده خوری، جنس می مستی شان
بازی باخته در هستی در حال قمار
آسمان غافل از این سرخی جام
تا ببیند همهی مردم بی صبر و قرار
غفلت از ناله و آواز بلندی گریان
شاید از خواب بلندی بشود او بیدار
جای آن آبی تن پوش گرانمایه خویش
جامهی مشکی بر پیکر او آید کار
تا زمین خیس شود با همه نالایقی اش
سست گردد ز قدم های تن مرده مدار
جان من، ای دل دیوانه گم گشته من
به امید مددی، خود به مدارا مسپار
سروده ای از : ادریس علیزاده
بهمن ۱۴۰۱
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
بهمن 20, 1401
درودو سپاس بزرگوار
دستمریزاد عزیز
زیباست 🙏🙏🙏🙏
پاسخ
بهمن 20, 1401
درود فراوان بر شما استادم
پاسخ
بستن فرم