🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای دلم با این شکستن های روزانه بساز
با تپیدن های پایانی و جانانه بساز
عاقلی بودم که رسوای جماعت گشته بود
حال با همرنگ این دنیای دیوانه بساز
گفتمت ای چشم غرق مست چشمانش نشو
حال با تر بودنت در کنج میخانه بساز
شعله ات سوزاند جانم لیک خود خاموش شد
اندکی با اشک زین گرمای پروانه بساز
قطره ای دیگر ببارم خاک من گل میشود
هرچه میخواهی ز این بنیاد ویرانه بساز
کیستم؟ خود نیز میگویم نمیدانم ولی
لحظه ای را با من با خویش بیگانه بساز
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
خرداد 30, 1401
لحظه ای را با منِ با خویش بیگانه بساز
🌷درود🌷
پاسخ
خرداد 30, 1401
سلام و درود خدمت شما استاد نوری بزرگوار،خیلی متشکرم از لطف شما🙏🙏🌷🌷
پاسخ
تیر 1, 1401
سلام آغاز فصل زیبای تابستان و بلندترین روز سال مبارک باد
سوالی از محضر دوستان می پرسم
چرا در وصف تابستان شعر چندان گفته نمی شود و ظاهرا از آمدنش خوشحال نمیشوند و تبریک نمی گویند؟
پاسخ
بستن فرم