🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گِل

(ثبت: 248653) خرداد 30, 1401 

 

ای دلم با این شکستن های روزانه بساز
با تپیدن های پایانی و جانانه بساز
عاقلی بودم که رسوای جماعت گشته بود
حال با همرنگ این دنیای دیوانه بساز
گفتمت ای چشم غرق مست چشمانش نشو
حال با تر بودنت در کنج میخانه بساز
شعله ات سوزاند جانم لیک خود خاموش شد
اندکی با اشک زین گرمای پروانه بساز
قطره ای دیگر ببارم خاک من گل میشود
هرچه میخواهی ز این بنیاد ویرانه بساز
کیستم؟ خود نیز میگویم نمیدانم ولی
لحظه ای را با من با خویش بیگانه بساز

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. فریبا نوری

    خرداد 30, 1401

    لحظه ای را با منِ با خویش بیگانه بساز

    🌷درود🌷

    • احمدرضا بهرامی

      خرداد 30, 1401

      سلام و درود خدمت شما استاد نوری بزرگوار،خیلی متشکرم از لطف شما🙏🙏🌷🌷

  2. سیاوش آزاد

    تیر 1, 1401

    سلام آغاز فصل زیبای تابستان و بلندترین روز سال مبارک باد
    سوالی از محضر دوستان می پرسم
    چرا در وصف تابستان شعر چندان گفته نمی شود و ظاهرا از آمدنش خوشحال نمیشوند و تبریک نمی گویند؟

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا