🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آنک که می آیی
اینک در غوره ، می شود غور
و باز
از سفر باز می آید
اینک که می آیی
آنک از پیش ، پیش تر می افتد
و می رود به نهانخانه ی اشتیاق
همانجا که مرداب ها برکه می شوند
و دیوار ها بی دیوار
از دور می شناسمت
به سان نزدیکی ماه و دوری خورشید
و چون هجرانی که به وصل می آید
آنک که می آیی
خدای آسمان به خدایی می آید
و هیچ سه تاری بی ستاره نیست
در کدام دستگاه بخوانمت
تویی که حور را با ماهور می نوازی
آنک که می آیی
شقایق دشتی را دشت می نوازد
نگو نمی شناسمت
زاگرس ها از شعور می گویند
از شور …
شعر از: عابدین پاپی(آرام)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
آذر 28, 1401
و فکر می کنم چه کم سعادتم من که شما با من نسبتی فامیلی ندارید . مردی پرکار و اهل نوشتن و خواندن چون شما در خویشاوندان من کم است . در خاندانی هستم که یک نفرشان اهل مطالعه نیست . نه حرف زدن بلدند نه حرف شنیدن ….
پاسخ
دی 8, 1401
با مهر بسامد
پاسخ
بستن فرم