🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ” مجمل شرحی بر” بی مانیفست ”

(ثبت: 13193) بهمن 3, 1397 
” مجمل شرحی بر” بی مانیفست ”

ای بی حد و حصار !
روشنی رویای من !
کمی از پرتو مهرت
به جان یخ
شعله ها در زد
هزار بادا بادم به اشتیاق تو می رفت…

مجمل شرحی بر” بی مانیفست ”
بی مانیفست :جریان جاری سیلان احساست که
بتَبَع طبع موزون ، بی هیچ قید و شرط و قاب و قالب
در اندازه های محدود واژه ها از سرزمین بلند تخیّل ، پراز تصاویر و مضامین باکره ی آبی ارجمندیهاست
به بستر بیان و عرض اندام ، این تلطیف ناچار در قامت خم کلام در می آید
چون درختی بی هَرَس که حسّ شوخی ازهر فروعش فروغی می زند بچشم وگویای طعمی از طبیعت و طعمه ی مزاج باز هوا
زیرا رنگ رویا دارد در آیینه های نگاه و در انحصار و حصار نمی گنجد از فرط تلاش و تقلا و طغیان حسّ به تعالی
وبلند مرتبگی و رشد وخیلی وقتها ماندگارذهن وزبان شده درگذار اندیشه ها وآرمانهای انسان
ودرین سیلان حسّ در عجین تخیّل ذوق به زیورارجمندآرایش لفظ ومعنی در آمده چون حریر گون بافتی گونه گون در انظار تمیز به طهور ، ظهور کرده وبه مثابه دُرَری ازآبی دریای مخیّل با فکر و فراست سفته و زیورمند ورخشان ، گردن آویز روز گردیده
بطرزی که تلوء لوئش در جسارتی هم آغوش خورشید می شود به روشنی، و چشمان آفتاب را به تاب ناب خود خیره گردانده
به حیرتی که انگشت اشارت تحسین بر انگیزد به خویش ، و هرقدر این حسّ وهیجان زلال سربکشد به پنجره های بیرون از تنگناهای هر حصار ،قاب و قالب و پوسته های کدر می شکند بیشمار و پوست رنگینش می نماید در عبور از لای بلای هزار خار اینخوش خط و خال ، درتلطّف بیشتر رفته بی ظاهرهنجار در قاموس رشید خو د عشقه گشته به دورِهر خسف وکدر که جان خسته کرده به مدد غبار ، گلان تر زده به گیسوی بود
در تلطّّف بیشتر رفته آیینه گون ، گونه منقوش کرده بر عرصه های هنر وادبییات وموج ماندگاری برصحن و سرای دل دادگی های آدمی، می ماند در صورت و صوتی در خور در آسمان بودن انسان ، آنسان که باران از زندگی زلال ریخته بر جان و جسارت آدمیان که هزار لاله و گلبنان روییده از پیامد ها و پیام آن.
و بی شمار ” آن ” برای تمدید نفس در لابلای بر و برگ و شاخه ، شاخه ی نازک خیالیش موج می زند به نگاه وچقدر ! در تلطیف ، اینهمه و آنهمه کدرزندگی ، غبار می زداید و در و دریچه های آبی و آسمانی می گشاید به خشونت های روز افزون قرن که در فرو ُمرد پلشت و زشت و خشن ، اشک را نیز درروشنی چشمان انسان گسیل کرده به رود از قلّه و کهساربلوغ ِ بود آمده در بی فهرست فراست هم نقشی از ذکاوت آدمی به تصویر می کشد که هزار نازک بینی را غنا می بخشد به دریافت درون تا رهیافت به تعالی اعجاب آور با تاثیر اعجاز گون که حتّّی رهزن دل و عقول خواهد بود تا سر حد جنون .
و این جنون خود فراخناییست به هستی که نگو ! و اگر این نبود هر آینه نفس در اینهمه قفس می گرفت و خسته و رنجور تر می گشت وسنگین بغض سراچه تنگ و تار دل می گشت و آدمی در پَژمُرد و مُرد می رفت
و این بی ویرایش و مانیفست احساس ، شکوه بی حد و حصر انسانست از هرچه برو رفته ست از ریز و درشت هرچه غم و درد و شیرین و تلخ و شش جهت می شکند بدان هرچه بیشتر به تمنای بلند وسر شار عزیمتیست به ماندن .
ونوگلان نغز زده بر اندام و دَم به میمنت بودن که در حیطه وحصار نگنجد
برج وباروی لطیف جان جسور را بر می فشاند به نگاه به گستره ای که زوایای بازچشم می ماند درو ، بالاتر از قد واندازه ها ،
حسابگری می ماند به گِل ، و “عشق ” روی دستان مهربانی این عطوف هزار صیقل و ضریب خورده در بیشمار آیینه های زلال ،کمی از ضریب بودن را از زاویه تمنا می نمایاند که تو! چقدر بیشتر از هر سقف می توانی سر بکشی به فراز های دور تر وارتفاع سبز سهم سرود سرمد توست و تو! شروع بدایتی تا اوج ، در تو خلاصه می شود در عمیقترین میمنت ،
و تو ! بیشمار قوس و قمر پیموده به مداومت و استقامت بی سر گیجه آور مدار به ره رشد که این بی مانیفست در ذات توست ، به یمن این حسّ ، این صمیمی ترین که عجین معرفت توست ! از همه بیشتنر به تو نزدیکست ، چون نفس وخیلی نزدیکتر

همین .

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا