🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
حال ابر را نمیفهمم این اولین بار نیست که باران زیر حرفش میزند، البته باران زیر همه چیز میزند و کسی کاری به کارش ندارد و او گستاخانه ادامه میدهد.
ابر چقدر صبور بوده است که پای باران مانده است. پای باران یا پای دلش؟
دلی که این روزها به یک قطره هم راضی است باران آرزوی کوچکی نیست میتواند بزرگتر از آسمان باشد.
پای دل ماندن کار ابر است و دستمزدش دل شکستگی است و چگونه می توان با دلشکستگی روزگار گذراند اما خدارا شکر سرش نشکسته است.
دل مهم تر از آدم است مانند نوزاد آدمی ست آدم ها مفتخرند بخاطر دلشان از خود گذشته اند اما ماجرا های برعکس کار درست را خراب میکنند و مثل نمک دریا میمانند تکلیف آدم با آنها نامشخص است.
یعنی ابر غیر از باران هیچ ندارد؟ پس خودش چه؟ آیا باران خودش را هم از ابر گرفته است؟ و چه میشود وقتی خودت را نداشته باشی؟فقیر میشوی و فقر با دارایی جبران نمیشود.
گاهی باید از بدی های کسی بگذری تا بتوانی به خوبی های او برسی و رسیدن پایان ماجرا نیست باید آغاز باشی و باور کنی هیچ چیز تمام نمیشود.
کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :
کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (3):
بستن فرم