🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

آخرین نوشته های فاضله هاشمی

«یکتا»

اسمش «یکتا» بود. تقریباً 23سال داشت. اگه موی ابرو و کرم ها اجازه میدادند راحت می‌توانست سه سال کم کند اما نمیدانست باید با آن اضافه چکار کند.

خوانش: 64

سپاس: 0

«خودکار»

یک روز بعد از مدت ها میخواستم چیزی روی کاغذ بنویسم نمیدانم چرا احساس می کردم دستم یخ کرده روی کاغذ وول میخورد ومیلرزید

خوانش: 104

سپاس: 0

تعداد نظر: 2

در تمام دنیا آدمهای کمی کارهای خاص انجام میدهند برای تشخیص کارهای خاص و کارهای معمولی کافی ست دقت کنید چه کسانی چه کارهایی انجام میدهند یادتان باشد شما باتوجه به نوع ویژگی‌ها و شخصیتتان میتوانید کارهای خاص انجام دهید اصلاً مهم نیست دیگران در مورد کاری که میخواهید انجام دهید چه تصوری دارند

قدم اول در موفقیت این است که بتوانید تصمیم قاطعانه بگیرید و برای رسیدن به آن برنامه ریزی و تلاش کنید بدون برنامه تمام تلاش های شما بیهوده است باید یاد بگیرید در مواجهه با اظهار نظر ها فکورانه عمل کنید و دلسرد نشوید و از نظرات مفید دیگران برای بهتر شدن بهره ببرید

خوانش: 100

سپاس: 0

فاضله هاشمی

ثروت

فاضله هاشمی 31 مرداد 1402

 

ثروت من قلب بزرگ من است آنگاه اندیشه هایم بزرگ میشوند و دیگر کوچک نیستم به اندازه ی انگشت دوم پای چپم که درد میکند باید بیشتر سختی بکشم تا آسانی را ببینم و چشم هایم را نبندم تا به نور خو بگیرند و خلقشان تغییر کند.

خوانش: 110

سپاس: 0

 

چقدر ساده زندگی میکنم و از زرق و برق دنیا چشمم تنها پیش پایم را میبیند هراس زمین خوردن شوق خنده های بلند را از من میگیرد غم نمی‌میرد تا زندگی پایان خود را با اشک جشن بگیرد و فایده لبخند چیست وقتی لبهایم از حکایت شادی عاری ست و نمیدانم بیش از این قصه مرا میخوانند یا نه اما مینویسم برای روزهایی که مبادا نیست آغاز دلتنگی ست و پایان رویای نوشتن هاست و گوش های خدا حرف هایم را میشنود قبل از آنکه بخواهم دهان باز کنم و تن کاغذ ها را سیاه کنم باید در شادی واژه ها شرکت کنند و قلم خوب می داند ماندگارترین میراث او سیاه پوشان است.

خوانش: 90

سپاس: 2

«پاییز»

پاییز زیباست نه آنقدر که بخواهم عشقی را آغاز کنم که پایانش دلتنگی باشد هنوز علاج درد هایم را سکوت میدانم روی نسخه ای نوشته نشده باید حرف بزنم سکوت سواد ندارد اگر نارنجی باشم هویج را انتخاب میکنم پاییز انتخاب دشواری ست وقتی به مهر معتقد نیستی و مهربانی را بیهوده میدانی و دلت نمیخواهد لبخند بزنی تا غروب خوش‌حال تر شود و خورشید دلتنگی اش را به خانه نبرد برایت مهم نیست دل زمستان هم برای زندگی می‌تپد و پنگوئن ها عاشقانه کنار هم میمانند بی آنکه با قوها قهر کنند

خوانش: 81

سپاس: 0

«طعم قهوه»

بدون خوردن قهوه میتوانم خانم نویسنده باشم نه روزبه ام نه معین را میشناسم قهوه راهم ندیده ام امامیدانم سلیقه ی آدمها بهتر شده است و بیشتر قلم به دست شده اند البته واضح تر بگویم گوشی به دست.

خوانش: 130

سپاس: 1

تعداد نظر: 2

«هلوی در گلو»

نوشتن رویای 10تا16سالگی ام بود.روزهایی که زیاد به اتاق خواهرم میرفتم و از سر بیکاری از او میخواستم کتاب ادبیات درسی اش را به من بدهد تا بخوانم

خوانش: 91

سپاس: 1

اسفند چگونه اسپند روی آتش میشود؟رسیدن بهار در حالی که زمستان هنوز جان دارد چگونه است؟

یعنی زمستان اینقدر بداقبال است که همه انتظار بهار را میکشند؟در پس انتظار چه خبر است؟گمان نمیکنم این بار خبر خوشی در بی خبری وجود داشته باشد.

خوانش: 143

سپاس: 0

زندگی

شراب مورد علاقه ام نبود

خوانش: 277

سپاس: 0

تعداد نظر: 2

گاهی مجازی نزدیک و واقعی ست که دلت میخواهد بروی در قلب گوشی ات و دیگر به واقعیت برنگردی

آدم باید آنقدر آدم باشد که آه و دمش دامن برای کسی نشود آنقدر به اندازه که اضافی نداشته باشد و اینها همه لذت بخش است و رسیدن به آنها شادی ست.

خوانش: 113

سپاس: 1

بعضی آدم ها

بعضی صدا ها

خوانش: 171

سپاس: 1

تعداد نظر: 1

نوشتن شیرین ترین رنج زندگی ست. وقتی مینویسم قلمم درد می‌گیرد. بانداژی نیست. تنها مهربانی حال مرا خوب میکند به سفر رفته و تا خورشید برنمی‌گردد.

قلبم آرام است بی صدا آواز میخواند آهنگی منتشر نمی‌کند امیدوارم کوفتگی قلم را با شاخه ای شعر که در آغوش اندیشه ام آرمیده است مداوا کند.

خوانش: 194

سپاس: 1

تعداد نظر: 2

خداوند آدمی را خوار نمیکند آدمی دردانه ی پروردگار است. عزیز و یگانه است. رقیب ندارد، فریب ندارد. اول است، آخر نمیشود این ذات آدمی ست.

از «ذ» تا «ت» هیچ چیز ثابت نمی ماند. شاید تا به تا شدن اندک یا فراوان باشد. وفور همیشه خوب نیست، بستگی دارد دنبال چه بگردی.

خوانش: 95

سپاس: 1

تعداد نظر: 2

کاش! واژه ها به یاری ام می‌شتافتند تا بتوانم حرفی از مهرت را پاسخ دهم.

افسوس! زبانم حرکت نمیکند،

خوانش: 170

سپاس: 1

تعداد نظر: 2

انگیزه ام برای نوشتن نوازش روح قلبم است وقتی احساسی به حریمم پا میگذارد. البته گاهی به ناچار کار را به اشک ها میسپارم

گاهی مرا همراهی نمی‌کنند چرا که برای همراهی باید راهی باشد و عبور مشکل ما را حل نمیکند و گذشتن مشکل ساز است. شاید بهتر باشد از جایمان جُم نخوریم اینطور نیست؟

خوانش: 167

سپاس: 2

تعداد نظر: 2

فاضله هاشمی

خانه

فاضله هاشمی 27 آبان 1401

در نزن! شاید صاحب خانه نمیخواهد در را باز کند، زنگ خراب نیست.قبل از انفجار خود را خنثی کن.

مطمئن باش بیشتر از او نمی‌دانی دلیلی برای کم دانستن تو نیست گاهی نشنیدن برای گوشها تفریحی فرح بخش است چراکه آنها باید استراحت کنند.

خوانش: 111

سپاس: 0

فاضله هاشمی

سپاس

فاضله هاشمی 24 آبان 1401

سپاس های خاموش که هرگز به او نگفتم و لبخند های محو قلبم ارمغان زندگی و خوشبختی بود او هرگز دلش نمی‌خواست نباشم و همیشه مرا به سوی بودنی بی پایان رهنمون میکرد آری بهای شادی و حال خوب هیچوقت پول نبوده است.

 

خوانش: 189

سپاس: 0

فاضله هاشمی

احوالپرسی

فاضله هاشمی 17 اردیبهشت 1401

 

حال ابر را نمی‌فهمم این اولین بار نیست که باران زیر حرفش میزند، البته باران زیر همه چیز میزند و کسی کاری به کارش ندارد و او گستاخانه ادامه می‌دهد.

خوانش: 507

سپاس: 0

فاضله هاشمی

گره

فاضله هاشمی 13 اردیبهشت 1401

 

آموختن و آموختنی ها بی پایان اند و هیچکس انتهای آسمان را ندیده است و دریا هرگز جایش را با قطره ای عوض نکرده است

خوانش: 95

سپاس: 0