🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 تپشهای غزلخوان یادت

(ثبت: 8022) فروردین 27, 1397 
تپشهای غزلخوان یادت

توئه زندگی من

بعضی وقتا دلم نمیخواد تو رو حتی با واژه ها شریک بشم،

دوس دارم ببرمت توی اتاق تنهایی مو با رویات تا صبح، عشقبازی کنم…

هر صورتیِ احساسی گفتنی نیست

پشت سکوت و تاریکی شب،هزار چشم شیطان بیداره…

من نمیخوام آهنگ تپشهای غزلخوان یادت رو با هیچ گوش و دیواری قسمت کنم…

من از عنکبوتهای در کمین پروانه ی احساسم می ترسم…

از سردی زمستون پنهون فاصله که به بهار عشقمون می زنه…

من نگران شکوفه های آرزومم…

میخوام نهال کوچیک امیدمونو توی گلخونه ی سینه م قایم کنم تا هیچ سرمایی شکوفه هاشو پرپر نکنه…

مهناز نصیرپور

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. رضا زمانیان قوژدی

    فروردین 27, 1397

    سلام

    زیبا و با احساس نگاشتید

    قلمتان نویسا

  2. منصور شاهنگیان

    اردیبهشت 5, 1397

    با درود …

  3. مه ناز نصیرپور

    اردیبهشت 19, 1397

    درود جناب شاهنگیان و سپاس

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا