🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از ردا بیرون زده اَهرام مصر دیگری
ساختند اَهرام را با شیوه ی “بُت باوری”
از رَدا، داری برای برده ها آویختند
دار زد آمالمان را باوری خاکستری
با خودم گفتم مرا با یوسف مصری چه کار!؟
یوسفم جا مانده در یک چاه نفت بندری
با خودم گفتم چه شد این گونه رفت آن گونه شد!؟
یوزها رفتند و مانده گونه های اَنتری
با خودم بودم فقط دیوارها هم شاهدند
باز با بُهت نگاهت زَهره اَم را می بری
روی بام شهرمان از درد غربت عَر زدم:
(هر چه در مردم بگردی بی گمان تنهاتری!)
هیچ کس در انتظار حرف های خوب نیست
قاصدک را خشک کردم لای برگ دفتری
با خودم گفتم فقط…نه با خودت حتی نگو
واژه ها دارت زنند این روزهای آخری
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
مرداد 30, 1400
سلام و هزاران درود
مانند همیشه غزل با شکوهی از شما خواندم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
شهریور 1, 1400
درود
👏👏👏👏👏👏
پاسخ
شهریور 3, 1400
درود و احترام .لیلا صالح
شاعر امروز
ملکه ی شعر پاک
بسیارعالی و برازنده
پاسخ
آذر 2, 1400
💐🏵️💐🏵️💐🏵️💐
پاسخ
تیر 8, 1401
واقعا زیبا
پاسخ
بستن فرم