🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آبادی
از درد اگر گفت کسی، شادی نیست
زرد است بروی شاخه گل، بادی نیست
ما نسل فراموش شده در تاریخ
سرویم ولی نشان آزادی نیست
چون شمع درون اشک خود میسوزیم
در بغض فرو خورده ی ما دادی نیست
تلخیم چو افسانه ی عشق و هجران
کوهیست چو غم، تیشه ی فرهادی نیست’
سبزیست که سرخ از تب پاییز شده
این باغ همان خانه ی اجدادی نیست
در حبس شدن از قفسی به محبس
یک سهم از ان ارث که تو دادی نیست
هر شهر شده ساخته با آجر غم
آبادیِ ویران شده آبادی نیست
برهان جاوید
یکم خرداد هزار و چهارصد و یک
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اسفند 5, 1401
درودو سپاس و باز هم سپاس بر شاعر فرهیخته وبا ذوقم
جناب جاوید
دستمریزاد به این همه زیبایی ها که هم در استعاره ها
هنرنمایی عالی است و و هم در کاربرد مراعات النظیر ها
جلوه ی زیبایی دیده می ش.د و در پاره ای که هر دو همنوا می شوند این زیبایی ها که در خدمت مضمون قرار گرفته اند زیبایی شعر را به اوج می رساند
در حبس شدن از قفسی به محبس
” در حبس شدن چه در قفس یا محبس”
داغتان را نبینم بزرگوار
حسابی کیفیدم
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 5, 1401
درود استاد جمعی ادیب و فرهیخته
سپاسگزارم از صرف وقت ارزشمند،نگاه پر مهر و نظر لطف تان.
می اموزم در محضر اساتید ادب
هموار تندرست و پیروز باشید
🌹🌹🌹❤️❤️🙏🙏🙏
پاسخ
اسفند 8, 1401
بسیار زیبا بود درودها برشما واندیشه زیباتون
قلمتون ماندگار 🍃🌺🍃
پاسخ
اسفند 8, 1401
درود و سپاس سرکار خانم حسینی ادیب و گرامی
از حضور پر مهر و نظر ارزشمندتان
پاینده و پیروز باشید
🙏🙏🌹🌹
پاسخ
بستن فرم