🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
جوجه ای بر لب رود
می زند نوک به حباب
می خورد قطره ی آب
شاپرک خم شده بر روی حباب
تا لبی تر کند از قطره ی آب
آب را گل نکنيم
لابه لای بيشه ای تا لب رود
مرغکی پا به زلالِ آب است
چهره ی آب چقدر شفاف است
دسته ی چلچله ها
به اميدِ تریِ حنجره ای
به کنار رود است
آب را گل نکنيم
لابه لایِ خَس و خار
حنجری خشک کنارِ رود است
تشنه ای تا لبِ رود
به اميدِ فرجی دلشاد است
آب را گل نکنيم
گِردی ماه به آب افتاده است
و در اين ظلمتِ شب
چهره ی نور درون آب است
آب را گل نکنيم
کوزه ای خشک به آب افتاده
تا دلش پُر شود از آب زلال
و زند آب به چشمان پُر از خواب و خيال
آب را گل نکنيم
حوضکی پُر شده از آبِ زلال
زارعی خسته کنارِ لبِ رود
می خورد جرعه ای از آبِ زلال
آب را گل نکنيم
شاپرک می رود از برکه ی نور
حَنجَرخشک گلو گير شود از ره دور
مرغک تشنه رود از لبِ رود
و دگر باز نگردد امروز
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
دی 8, 1401
درود بر شما جناب همدانی گرامی
زیبا ست
آب را گل نکنیم
💐🙏💐
پاسخ
دی 15, 1401
تشکر
پاسخ
بستن فرم