🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
| تاریخ عضویت: | ۱۳۹۸/۰۴/۳۱ |
| تعداد شعر: | 1281 |
| تعداد مطالب: | 234 |
| آخرین فعالیت | ۱۴۰۳/۰۲/۱۳ |
پشت این مغازه ها
كوچه هاي گليِ همسايه هاست
اونا كه تو خونشون
سفره هاي خا لي از خوردنيهاست
شبا روي پشتِ بوم
يه بغل ستاره چنبر ميزنه
لابه لاي ساقه ی درختاشون
دسته ی پونه و گُل سر ميزنه
روزا توي اين كوچه
ديگ آش نذري بر پا مي كنن
هر چي كه خونه دارن
نذر بي بي دو عالم مي كنن
درس و مشق بچه ها
رو ورق پاره ی دفتر شماست
ا گه خودكار و مدادي هم باشه
مونده ی مداد و خودكار شماست
به جاي اُدكلن و اسپره ها
عطراي قمصر كاشون مي زنن
با يه شيشه عطرِ مشتي تو كوچه
طبقاي گُل رو هم پل مي زنن
غذاي خوب اونا تو هفته ها
هفته اي يه بار پلو بدون گوشت
تمامِ هفت شب و روزِ اين كوچه
آش جو با پتله ی بدون گوشت
وصله ی جوراب اهلِ اين كوچه
تا دلت بخواد چقدر جورواجوره
لباسايِ دست دوّم تو خونه
توي درگاهي چقدر فراونه
به جاي لباساي اتو زده
لباساي دست دوم مي خرن
واسه ی شبهاي عيد بچه ها
پاكنويس مشقارو خط مي زنن
موز و نارگيلو فقط
تو كتابها مي بينن
شكل ميوه ها رو تو
خوا باشون مي كشيدن
مادرا مي گن روله
شبا وقتي توي خواب
دستاتو به آسمون بلند كني
خوشه هاي ميوه ها رو مي چيني
به جاي جا كتابي تو خونه ها
جعبه ی ميوه شده جاي كتا ب
به جاي تختايِ خوابِ پولدارا
زيلوهاي پارشون تختايِ خوا ب
لابه لاي چلوار و متقالاشون
نفتالين ها يادگارِ بوقچه هاست
رنگِ غُنچه رويِ طرحِ قاليا
يادگارِ خونِ دستِ دختراست
به جايِ لباسِ ترمه توي جشن
مادرا متقال و چلوار مي دوزن
تا ميونِ خونه هاي گرمشون
با لباسِ مالِ مردم نميرن
وقتي بارون مي باره
صدايِ نغمه یِ بارون دوباره
منو ياد بچگي هام مي ياره
يادِ سقفايِ سوراخِ خونه ها
يادِ تشتهاي پُر از آب مي ياره
شبِ عيدا تو كوچه
لباسايِ گُنده ی باباهارو
به تن بچه ها كوچيك مي كنن
چادرِ مادر بزرگِ بچه رو
براي دخترا پيرهن مي كنن
وقتي جنگ شروع مي شه
پا برهنه ها به ميدون ميزنن
واسه اينكه شب نياد سراغشون
چلچراغاي پر از نور مي زنن
تويِ جاده هاي دور
كارگرا زمين ها رو بيل مي زنن
با لباسِ پارشون
خاكِ جاده ها رو خاك ريز مي زنن
بچه هايِ كوچه هايِ فقرا
با نگاهِ خستشون ميگن خدا
ميشه ما هم مثل اين ماشين دارا
راه بيفتيم و بريم به ويلاها ؟
پارك كنيم و بادبزن رو برداريم
كباب و گوجه رو ما باد بزنيم ؟
زيرِ سايه سارا بازي بكنيم
لبِ رودا خونه سازي بكنيم ؟
تا مامان از دور با ميوه ها ميا د
آبِ درياچه رو پارو بزنيم ؟
بیاد شهید دکتر علی شریعتی
بیاد شاعر بسیجی مرحوم سپهر
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
علی معصومی در سر منشاء دیوانگی
سلام اقا سیاوش قبلا هم با حنابعالی در این وادی سخن رفته بود. جنابعالی متاسفاته با سوالاتی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و سپاس مجدد
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام مجدد خیلی خوشحالم که هستی ، سلامتی و در کنار خانواده به فضل الهی
معصومه بیرانوند در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام و عرض ادب این شعر شاید تاریخ سرودنش به ده سال قبل برمی گرده اولآ
طارق خراسانی در درد دارد مست باشی بی می و…
سلام رابعه دوم دختر شاعرم اولا : در تعجبم چرا تا به امروز این شعر را
بستن فرم