![علی رضا رحمانی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2021/10/IMG-20211002-WA0050-e1633986577473.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خاطراتت دوباره می ریزند
خون یک عمر بی گناهی من
لحظه هایم همیشه سرگردان
بین دنیای بی پناهی من
مثل احساس بی کسی در خود
دور از جمع می رسی در خود
بعد حس مقدسی در خود
تویی و ذکر لا الهی من
چشم دنبال روشنایی بود
مرگ آغاز همصدایی بود
آخرین لحظه ی جدایی بود
اولین لحظه ی تباهی من
عشق را در خودم فدا کردم
دست های تو را رها کردم
فکر کن با خودم چه ها کردم
رفتی و مانده “دل سیاهی” من
مانده ام با هجوم شب درگیر
مسخ در لابه لای هر تقدیر
زندگی می شود از امشب پیر
ای سرآغاز “سر به راهی” من
بعد تو آسمان فقط خون است
وصف تو از ترانه بیرون است
عاشق ات تا همیشه دلخون است
عطر تو مانده در نواحی من
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
مهر 20, 1400
سلام و درود
خیرمقدم. 🌹🌹🌹
بسیار عالی ست
در پناه خدا👏👏👏👏👌
پاسخ
مهر 20, 1400
بسیار زیبا
پاسخ
بستن فرم