🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آهو برِّه
دلی را می برد چشم سیاهی
گل نورسته ای رخساره ماهی
نشانده پرتو گلبرگ خورشید
به روی کاکلی تاج و کلاهی
به عطر سیب سرخ نازنینی
شمیمی می فشاند گاه گاهی
درون غنچه ی لبهای خشکش
نمانده ناله در سودای آهی
در آنسوتر کنار خیمه گاهش
نشسته در تماشا پادشاهی
که ای نو باوه مظلوم بابا
ندارم غیر تو پشت و پناهی
بیا تا گیرم ات ای جان در آغوش
تو هستی روی دستانم گواهی
که ای قوم ستم، اصغر ندارد
به نزد حضرت یزدان گناهی
بگیرید از من و سیرش نمایید
رهانیدش مگر از این تباهی
در آنسو حرمله زیر گلو را
نشانی کرده با تیر نگاهی
چه آهو بره ای را دیده یارب
در آغوش امیر بی سپاهی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
مرداد 24, 1400
🌿سلام بر تندیس وفا و معرفت، آقا ابوالفضل🌿
سلام
سروده ای جان سوز خواندم
برقرار باشید
سپاس
🌹🌺🌹🌺🌹
پاسخ
مرداد 24, 1400
درود بی کران استاد گرانقدر
اجرتون با دردانه کربلا
بسیار زیبا حزن آگین سرودید😭
پاسخ
مرداد 25, 1400
درود برشما جناب معصومی گرانقدر آیینی
بسیار زیبا وحزینی بود
همچون همیشه جان نشین
قلمتون مانا اجرتون با سیدالشهدا🌺🌺🙏🙏
پاسخ
بستن فرم