🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آوازهای زخمــی
ای خون شعرهای به حسرت دچار من
آوازهای زخمی و تلخ دو تار من
آب زلال چشمه¬ی آهو ندیده¬ام
آهوی دشت و دامنه¬ی کوهسار من
می¬جوشد از نگاه تو دریایی از غزل
شرح نگفته¬های دل بی¬قرار من
من وارث هزاره¬ی اندوه و ماتمم
جز درد نیست حاصلی از روزگار من
تا کی در یغ می¬کنی از گرمی نگاه
بر چشم¬های خسته و اندوه بار من
با عطر خنده¬ای چمنم را صفا ببخش
رنگی از آب و سبزه بزن بر بهار من
از شهر این غریبه¬ی بی¬آبرو نگو!
حرفی بزن به لهجه¬ی ایل و تبار من
دیگر قرار و حوصله از من رمیده است
دیگر مباد! آن که نمانی کنار من
امروز التماس نگاه مرا بفهم!
فردا چه سود گریه کنی بر مزار من
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (10):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (14):