🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تصویرِ کیست در آینه ، من یا تو این تقدیرِ ماست
گاهی فراموشی در این سیلِ زمان زنجیرِ ماست
عشقِ هزارْ چهره بر این نگاهِ زیبا سجده کن
تا که به یادش آورد چشمانِ او پیمانِ ماست
در من زنی رقصان به شعر ، مردی تماشاگر شده
وهمِ پرستش بر تنش ، بانویِ من آتش شده
خود را به صد جلوهْ در این ویرانکده گم کرده ام
قلبِ آناهیتایِ من در این تلاطم گم شده
مستور و مست یک چهره اند ، از چشمِ خود در من نگر
من عاشق خود گشته ام ، ای آینه در من نگر
من کیست اخگر پاره ای از آتشِ آغوشِ تو
بشکن تو این آیینه را ، موعودِ نامِ خود نگر
از سرزمینِ چشمِ تو بهرِ تماشا آمدم
داغِ نگاهت بر دلم ، قلبم به شب خو کرده است
لکه دارم از هراسِ عارفانِ مستِ راه
من که پایانم تویی ، قلبم به کفر خو کرده است
در جدالِ نور و تاریکی به افسونْ سایه ها
من به معراجِ لبت همبسترِ شب میشوم
یک لحظه بود تا من شود همنامِ نامت تا ابد
مهرِ به غم نشسته ام از تو لبالب میشوم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
بستن فرم