🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آیین وآیینه ها قسمت دهم

(ثبت: 4319) تیر 1, 1396 

تونیستی بی مایه و محصول سایه

ماه  شبم، باشی  تویی  خورشید مایه

تو روشنی بخش از فروغ آفتابی

تابندگی داری چرا باید نتابی

هر جا چراغی روشن است از اتصالست

هر زایشی محصول فرهنگ وصالست

با خنده ای خاموش شدخشم من ای عشق

امشب خدا تابید در چشم من ای عشق

بیداد تا باشد صدای ما بلند است

فریاد تا فردای صد فردا بلند است

باید جوانمردو بسیجی  مرد باشیم

آتش فشان درعرصه  آورد باشیم

در هم شکن باشیم هرچه بی دلیل است

هر کس ندارد ایده و منطق  ذلیل است

ما را مرام چوپ و سنگِ نا سزا نیست

زورآوری   مطلوب  مردان خدا نیست

یادش بخیرآن روز های مهر بانی

روزی که موج عشق بود و نغمه خوانی

وقتی که بت های  منیِت  را شکستیم

زنجیر سخت بر بریت را شکستیم

من دوست می دارم محبت را صفارا

دربی عمل  ارزش نمی بینم  صدارا

بر خیز بر گردیم در باغ صفا باز

شاید که گلهای صمیت  شود باز

بار دگر آغوش بگشاییم بر هم

همرازهم،همراه هم،همدوشو محرم

گر پنج فرقه مثل پنج انگشت باشد

کی بشکند در هم اگر یک مشت باشد

سی سال با ما بودی و با ما نبودی

دنیا پرستی کردی و پیدا نبودی

در دوستی ها تان نشان دوستی کو

از گندم ایمانتان جز پوستی  کو

هر چند علی صدر صف است هشیار باشید

تیغ خداتان در کف است هشیار باشید

دشمن بهر شکلی به دنبال قصاص است

گر ما ابو موسی شویم او امر عاص است

جمعی که دشمن با امیر المومنین اند

از قاسطین و مارقین و ناکثین اند

گرعاشق قطامه بن ملجم نمی شد

یک تارمواز زلف مو لا کم نمی شد

آنها که  اهل حقیقت جنگ دارند

صد گونه نقش صد هزاران رنگ دارند

عبرت نمی گیری تو از تکرار تاریخ ؟

بیهوش تا کی  مانی از هشدار تاریخ

دستی که مارا می کشد دست نفاق است

نه مشت امریکا و نه  سنگ عراق است

گفتند و از گفتار ها طرفی نبستیم

ما فتنه می کردیم اگر حق راشکستیم

تا مهر ما سرد است و نقش ما شرر ریز

برگی نمی ماند  برای  فصل  پاییز

من  می زنم حرف دل خود را برادر

کردم نمایان مشکل خود را برادر

من کیستم من یک نفر آینه دارم

آینه ای را  رو به روتان می گذارم

کی زشت بیند خویش راهرکس نکو هست ؟

هر کس شکست آیینه ای را زشت رو هست

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):