🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
عاشقی را نمی توان فهمید تا نباشی اسیر لبخندش
دلِ نا کارِ خام خواب پرست نبرد لذت از سمر قندش
مدعی شاهدی به صحنه بیار فصل توجیه و هجو گفتن نیست
تو که بویی نبرده ای از عشق، کیستی؟ در کلاس پیوندش
پشت این واژها ی رمز آمیز فعل و قول گزیده پنهانست
چشم سطحی نگر چه می دا ند از درون هزار طرفندش
فرقها بین آب تا آب است سالها راه خواب تا خواب است
لحظه ای فکر راحتی نکند آن که نوشیده آب سوگندش
جام بی سرنوشت می خواهم از جهنم بهشت می خواهم
نوش مهری که کام کمیاب است هرکسی هست آرزومندش
به کجا می کشد نمی دانم این مسیر پر از پریشانی
دانم این را که نیست آسانی فرش درکوچه های دلبندش
غزل بی غزاله محکوم است عشق بی نوروهاله محکوم است
عاشقی که ندارد این امکان چه امیدی به نسل وفرزندش
به خداوند زخم بی خش و خون به سرود پر از گرفتاری
دل ما در مسیر دلبری اش هست با هر گزینه خرسندش
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
فروردین 30, 1403
جام بی سرنوشت می خواهم از جهنم بهشت می خواهم
نوش مهری که کام کمیاب است هرکسی هست آرزومندش
به کجا می کشد نمی دانم این مسیر پر از پریشانی
دانم این را که نیست آسانی فرش درکوچه های دلبندش
غزل بی غزاله محکوم است عشق بی نوروهاله محکوم است
عاشقی که ندارد این امکان چه امیدی به نسل وفرزندش
سلام و درود حضرت دوست
بسیار عالی ست
درپناه خدا🌿👏👏👏👏🌿
پاسخ
بستن فرم