🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شبی در سکوت سیاه اتاق، به باغ خیالت قدم زد دلم
سرک می کشیدم به دنیای تو، چه آشی غریبانه هم زد دلم
نشستم کنار شط ِ خاطرات که حال دلم را تسلی دهم
تکان خورد دیوار اندیشه ام ، نهان تکیه بر ارگ بم زد دلم
شب ورقص پنهانی شب پره ،چراغ خیابان و هوهوی باد
من و شرح رویای دیرینه و هبوطی که تنها رقم زد دلم
شکستم حصار غم کهنه را، تمنای تو در دلم جان گرفت
غمت برسرم چوب تعلیم شد، به لوح نبودت قلم زد دلم
گرفتم صمیمانه دست خودم که از جوی احساس ها بپرم
رها شد کمند تعلق ولی، دم از فرصت بیش و کم زد دلم
نفس پنجه در پنجه ی بغض داشت که راهی برای سخن واکند
به هم ریخت احساس و باران گرفت سری هم به دریای غم زد دلم
نگاه پریشان ِ آیینه گفت ، تعلق تعهد نمی آورد!
چه بیهوده در بزم مستان شبی ،به میخانه حرف از حرم زد دلم
تلنگر زد احساس بارانی ام به سرشاخه های پریشان باغ
که سرسبزی زندگی رفته است همان شب که در تب قدم زد دلم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
دی 14, 1400
چه زیبا و خوش آهنگ
درودتان 🌿🌿🌿🌿
پاسخ
دی 14, 1400
نگاه پریشان ِ آیینه گفت ، تعلق تعهد نمی آورد!
چه بیهوده در بزم مستان شبی ،به میخانه حرف از حرم زد دلم
درودها 👏👏👏🌷🌷🌷
پاسخ
دی 14, 1400
. درودها نثارتان 🌺
. به آفتاب سلام که باز می شود آهسته بر دریچه شعری فوق زیبا !!!
. شاعر تسلط بی چون چرایی بر واژه گان دارد !!
. مهر بانوی فرزانه با جادوی کلمات شعرت احساس ها به اسارت گرفته ای . . که از این اسارت زندگی یافته اند !!! . . هر سروده دلنشین تان دقایق طولانی مرا در سکوت به تفکری که . . . این شعر چه زیباست 🌺
. در انتظار اشعار دیگرتان هستم
. روزگارتان شاد و خرم باد 🌺🌿🌹🌿🌺
پاسخ
دی 14, 1400
سلام و درود
نفس پنجه در پنجه ی بغض داشت که راهی برای سخن واکند
به هم ریخت احساس و باران گرفت سری هم به دریای غم زد دلم
بسیار زیبا
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🌿
پاسخ
دی 14, 1400
سلام و دروود
عالی است
شب ورقص پنهانی شب پره ،چراغ خیابان و هوهوی باد
من و شرح رویای دیرینه و هبوطی که تنها رقم زد دلم
قلم تان روشن باد
پاسخ
بستن فرم