🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
(۱)
بیهودهست تسلای مترسکی
میان مزرعهای سوخته،
وقتی خودش
با دستهای نداشتهاش
خاکسترش را به باد میسپارد!
(۲)
باران آمد؛
لبهای پنجره خیس شد؛
***
چه بوسههای آبداری!
(۳)
عاشق مزرعه بود اما؛
قار قار بیامانِ کلاغها
فهمِ مترسک را
کور کرده بود!
#زانا_کوردستانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
بهمن 13, 1401
سلام و درود
مانند همیشه زیبا و قابل تأمل
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏🌹🌿
پاسخ
بستن فرم