🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 “بارانِ آفتاب”

(ثبت: 225363) فروردین 27, 1399 

 

رِ- رِ – رِ
هو – هو – هو

هزار قطارِ آبی می‌آید و می‌گذرد
از وسعت چشمانت
که غمگنانه‌ترین شب ستارگان را
به ضیافتِ سنگ‌ها نشسته‌ است

چه گرگ و میشِ غریبی است
هوایِ باغ‌هایی که در ویرانه، گل می‌دهند
و رقصِ کاسبرگ‌های سبز
به لحن و حزنِ سوره سوره سکوت
حتی بی گلاب
حتی بی‌گلایول …

بارانِ ریزِ مداوم
آتش می‌زنَد تارِ حنجره‌‌‌ها را
در انقباضِ سرخِ ابرهای سیاه:
بگذار بنوازمت؛
من گام‌های فاصله را
خوب می‌شناسم!

اول، شراره‌های روشنِ گندم:
رِ – رِ – رِ

حالا،
صدای سوتِ قطاری بر دهانۀ شب:
هو – هو – هو

#فریبا_نوری
26 فروردین 1399

 

 

 

 

نقدها
  1. اکبر رشنو

    فروردین 27, 1399

    “بارانِ آفتاب”
    سلام و درودها بر شما سرکار بانو ی گران ارج نوری سروده ای عالی با محتوا و مضمون غمگن و بهنگام و پر آوای غم دیدگی که دیده جایگاه تحلیل و بقول معروف آیینه ی باز تاب زندگیست دستون درد نکناد و نمی دانم اون پاراگراف اول چرا منو یاد این عبارت ازگلستان انداخت در دیباچه که : سنگ سراچه دل به آب دیده می سفتم ودیگر این نام گذا ی شعر بود
    ” باران آفتاب ” ترکیبی جالب و جذاب بود که بزعمم اضافه تشبیهی بود و ازدیگر نظر اختصاصی که خود فشرده و مندمجی از کلییت شعر بودو جه شبه باران و آفتاب روشنی و زلالی و باریدن که اساس رشد و رویشند باهم
    و تر کیب این دو چقدر به رویش و روشنی رونق می دهد
    و اساس و اس آنست ودر ترکیب ،
    باریدن مضاعف می شود که خورشید هم علاوه بر باران در نو عی بار یدنست که ما مجازا مصدر با ر یدن را برای آفتاب هم بکار می بریم که عالی بود
    و ترکیب در تضاعفی عالی می رفت در تابانی و نور و روشنی و زلال، این بن مایه های رشد و رونق رویش و از طرفی این ترکیب ست که منجر به رنگین کمان می شود پیوند آب و آفتاب
    همه رنگها باز از پیوند این دو محقق می شوند اصلا
    زندگی مد یون این پیوند بهنگامست و این دو خاستگاه زندگیند و شاید هم در شعر استعاره از باران اشک باشد و گریه ها که بر همه ی غمگنی ها می رود
    به هر حال بعنوان طلوع شعر و دروازه ی آن انتخابی عالی و پر مضمو ن را به نمایش گذاشته
    و این ترکیب ” باران آفتاب”
    سر در ورود به تا لار آیینه شعرست و به این بسنده ا ست بقدر فعلا که متعاقبا وارد این تالار آیینه خواهیم شد یعنی متن شعر
    و اما
    متن شعر که ” در حقیقت نقد حال ماست آن ” و این حروف آغازین هم زمانی وترادفی از حرکت قطار و قطار آبی که استعاره ای از اشکست و حتی تبادری از مریضان کرونایی بستریست واما به اشک نزدیکترست و غمگنانه می ریزد بر گونه ها و یا بر کف سنگفرشها ،و دیگر ستارگان که درشب بیدارند و استعاره ای از انسانهاست و دیگر گرگ ومیش این تمثیلیست بر برزخ روز و ناپیدایی در هر چیز و خلط خطوط ومبهم زایی که آن امروزست در سلامتی و در قرنطینه و دیگر مسایل که و جود دارد و بغضها در ویرانه گل می دهند و باغ استعاره از مردمست که در این و ضعییت باز هم در رشد و تعالی و سر زندگی خود را سعی می کنند داشته باشند و رقص کاسبرگهای سبز بسیار عالی استعاره ایست از پرستاران و عوامل بیمارستانی که کاسبرگ بشدت اگر در این معنی آمده باشد نقش نگاهبانیش مورد نظر بوده از گل و برگها و دیگر حلقه ی رقص را هم در بیمارستانها به ذهن می اورد که عالی بود و “به لحن وحزن سوره سوره سکوت ” که ضمن واج ارایی حرف ” س “سوره سوره ی سکوت هم عالی بود و نمایی از تقدیس را بر این سکوت رقم می زد و لحن و سکوت در این عبارت با توجه به این دو لفظ نوعی پارادکس متبادرست شاید و حتی این مطلب هم و عبارت شاید که
    اشارتی به مراسم تدفین در گذشتگان باشد بی هیچ مراسم و در سایه سکوت بر گزار می شود و باران می بارد که این هم استعاره از اشکست که سوزندگی دارد و گلوگیرست و پر بغض و حتی گریه ای باشدش بی اشک ، که “در انقباض ابر های سیاه” هم مقداری شاید خوداری از تو جه و عدم حمایت را برساند از اوضاع و “بگذار بنوازمت ” که اینهم در معنی ایهامی خودست و بسیار عالیست که به معنی نواختن سرود ومویه و صدایه گریه و از ان طرف پرستاری و نوازش و دلجویی مد نظرست و عالیست ومهمتر شناخت “فاصله” که این هم در معنی ایهامیست که رعایت فاصله در این کرونا و دیگر کرونای فاصله های دیگرست که مزمن ترینست و شاعر به ااااااااآن واقفست و حالا در ختام باز مانند آغاز همان قطار و حروف در همان ریتم منتها این بار شرر بارتر و حرکتی پر از آتش و یاس و سوزندگیست بزعمم و پایانبخشش یاسست در بدرقه ای دلگیر و کاری از دست کسی بر نیامدن در مقابلست
    و
    این سروده ریتمیک که نماد صدای رفتن و پای آب و بارش و تابش آفتاب جاری رود بود و اول و آغاز را پس از عبور متن به پایان
    گره می زد و داستانی در غمگینی
    سروده می شد
    البته در نقد حالیست که بر ما می رورد بروز و در کل کنایتی که انعکاسی از واقعییت در توفیق عالی
    و باز در چندی و چونی وچگونگی و چالش برای اینکه چه بود و سووالی که مطبوع فراست و کنجکاویست در شعر و از حسن است و حاوی پیام پر پیمان ومشحون احساس و مرتسم
    در تصویر و مندمج اندیشگی عالی بیان شده در مقداری از توی در تویی که احسنت بود
    و در پرده بوده کنه کار که لازمه اش اندیشیدنست و اینکه شاید شعر را ببرد به وادی هرکه از ظن خود شد یار من که به نظر از محسناتست
    و حرف آخر در این مقال
    شعر در تابشی ازبلور و منشور خاص خویش خواهد درخشید
    و السلام با ارادت

  2. محمد یزدانی

    خرداد 14, 1399

    سلام خدمت شاعر اندیشمندفریبانوری
    ” باران ِ آفتاب” وشرح (نقدادبی) بر این شعر را در محلی دیگر ( بلاگ نویسنده دکتر خزاعی )مکرر خواندم همچنین مباحث مربوطه در بخش نظرات را در اینجا نیز نقدی از نویسنده ی محترم جناب رشنو ثبت شده است .اینهمه کار مرا مشکل می کند .چه بنویسم و چگونه ؟
    باران ِ آفتاب . عنوانی برازنده وشایسته است که در قرار داد زبانی این شعر است به این معنا که قطار ذهن شاعر روی دوخط موازی حرکت می کند عینیت می یابد راهی پر فراز و نشیب می پیماید و به مقصد می رسد پرسش این است از نظر زبانی این دوخط از چه نقطه شروع شده اند ؟ این پیش فرض زبانی از نگاه مخاطب با تعریف احتیاط آمیز دوپاره خط است یا با برداشتی میانه رو دوخط است یا بنابه تعبیری خط سومی هم در این شعر وجود دارد ./
    نقطه شروع دو خط موازی پیش برنده در این شعر از عنوان می تواند باشد ” باران ِ آفتاب “نه از آن دست عنوان هایی است که مخاطب ناچار به پذیرش وجودش باشد که بله در شعر امروز عنوان بخشی از متن است بله عنوان در شعر امروز بخشی از متن است اما ارجاعش چیست ؟
    ادامه

  3. محمد یزدانی

    خرداد 14, 1399

    باران ِ آفتاب “نه از آن دست عنوان هایی است که مخاطب ناچار به پذیرش وجودش باشد که بله در شعر امروز عنوان بخشی از متن است بله عنوان در شعر امروز بخشی از متن است اما ارجاعش چیست ؟
    باران ِ آفتاب
    رِ- رِ – رِ
    هو – هو – هو
    هزار قطارِ آبی می‌آید و می‌گذرد
    از وسعت چشمانت
    که غمگنانه‌ترین شب ستارگان را
    به ضیافتِ سنگ‌ها نشسته‌ است
    – پیوند :باران و آب (آبی ِ قطار آبی) باران ِ سنگ ) در ضیافت سنگ ) این نقطه شروع خط اول : خط دوم آفتاب پیوند : (چشم _آبی آفتابی) (چشم _ سیاه شب ) ستارگان باران بارانی از ستاره آفتاب بارانی از سنگ در ضیافت سنگ بنابراین با توجه به نظام نشانه ها عنوان در این شعر بخشی از متن است
    دو خط موازی در این شعر از نظر زبانی
    باران ِ آفتاب
    رِ- رِ – رِ
    هو – هو – هو
    هزار قطارِ آبی می‌آید و می‌گذرد
    از وسعت چشمانت
    که غمگنانه‌ترین شب ستارگان را
    به ضیافتِ سنگ‌ها نشسته‌ است
    وجود دو فاعل
    1قطاری که می آید و می گذرد
    چشمی که نشسته است (نگاه می کند )
    پاراگراف دوم
    چه گرگ و میشِ غریبی است
    هوایِ باغ‌هایی که در ویرانه، گل می‌دهند
    و رقصِ کاسبرگ‌های سبز
    به لحن و حزنِ سوره سوره سکوت
    حتی بی گلاب
    حتی بی‌گلایول …
    غمگنانه ترین شب ستارگان به هوای گرگ میش می رسد و به روز به آفتاب /
    ضیافت سنگ ها سپس باغ هایی که در ویرانه گل می دهند (ضیافت سنگ ها , ,ویرانه )باران ستاره نماد انتظار و امید روشنایی =باغ هایی که گل می دهند .المان های موجود ساختار روایت را انسجام بخشیده اند در ادامه ی شعر به همین ترتیب نسبت های هم نشینی و دیگر نشینی ها مشخص و ممتاز است ضربه ی پایانی که بسیاری به درستی گفته اند منحصر در شعر چوپانی و چارانه نیست در این شعر مورد توجه قرار گرفته و روح این شعر است :
    من گام‌های فاصله را
    خوب می‌شناسم!
    اول، شراره‌های روشنِ گندم:
    رِ – رِ – رِ
    حالا،
    صدای سوتِ قطاری در شرارۀ شب:
    هو – هو – هو
    ادامه دارد …

  4. محمد یزدانی

    خرداد 16, 1399

    باران ِ آفتاب
    ادامه دارد …
    از نکات دیگر قابل توجه در این شعر حضور راوی (دانای کل و راوی قهرمان ) است بسیاری از منتقدین ادبی از روی عادت یا سهل انگاری تمامی رویداد را به شاعر نسبت می دهند سپس شاعر را راوی می دانند بله شاعر در هر حال راوی است اما ممکن است حضورش در متن احساس نشود که این اتفاق مثبت نیست متن زمانی از عناصر عاطفه احساس و تخیل سرشار می شود که متنی راوی قهرمان رقم زده باشد در پایانبندی :
    من گام های فاصله را
    خوب می‌شناسم!
    اول، شراره‌های روشنِ گندم:
    رِ – رِ – رِ
    حالا،
    صدای سوتِ قطاری در شرارۀ شب:
    هو – هو – هو
    چنین اتفاق مثبی روی می دهد یعنی متن از راوی دانای کل به متن راوی قهرمان تکامل شخصیت می دهد
    جنبه های موسیقایی کلام در این سروده پررنگ است که در نوشتار منتقدین متقدم به خوبی به آن پرداخته شده است از ویزگی های مهم موفقیت سروده های شاعر ارجمند فریبا نوری گردآوری عناصر دیداری نوشتاری است که در این شعر بسیار نمایان است همچنین آشنایی زدایی به ویژه در( آفتاب )که همواره جلوه ای از خورشیدمورد انتظار مخاطب در اینجا با شراره ها روبرو می شود در دیگر اشعار نیز شاهد چنین تصاویر ی هستیم ./ شراره های خورشید / که شاعر با آگاهی در کثرت کاربرد مال خود کرده است
    محمد یزدانی جندقی

نظرها 11 
  1. محمدعلی رضاپور

    فروردین 27, 1399

    درودتان در پردازش سرایش تان تازگی و طراوت هست. سپاس🌹🌹🌹

  2. مستانه دادگر ( ماهور)

    فروردین 27, 1399

    سلام و درودهااا بر فریبای عزیزم….
    مثل همیشه پربار، زیبا و عااالی.

  3. جواد مهدی پور

    فروردین 27, 1399

    سلام و احترام استاد گرامی بانو نوری
    از شعر زیبایتان لذت بردم و بهره مند شدم
    سر بلند باشید به مهر
    درود ها 💐🙏💐

  4. محمدحسین پژوهنده

    فروردین 27, 1399

    من اگر چه در این سبک کمتر گفته ام اما در سنجش نیکتر از نیک آزموده و کاردانم.
    شعر شما عمیق و پر معناست من اگر در زمره داوران بودم به شعرتان عالی میدادم،
    برای شما بهترین ها را آرزو دارم.🌹

  5. مینا یارعلی زاده

    فروردین 28, 1399

    👏👏👏👏👏
    🌹🌹🌹🌹🌹

  6. سپیده طالبی

    اردیبهشت 28, 1399

    سلام و عرض ادب استاد بانوی گرانمهر

    سپید زیبا و غمینی خواندم از قلم زیبا نگارتان
    سال نو را هم به حضورتان هرچند با تاخیر تبریک عرض می‌نمایم
    پدرام باشید و پاینده🌺

  7. سلام و عرض ادب بانو نوری عزیز
    به وجودتان افتخار می‌کنیم
    انشاا… حاصل زحمات شما همواره در زبان شیرین فارسی باقی خواهد ماند و اندیشه‌های والایتان برای تمامی زبان‌ها و نسل‌ها
    موفق باشید
    عزت زیاد
    ⚘⚘⚘

  8. اسفند 19, 1400

    آری،
    تسلاست
    وقتی که خاموشم
    بیداری باران

    انگار می‌گرید
    تکرار قلبم را
    با شاخه‌های شب
    انگار می‌‌خواند
    ناگفته‌هایم را
    در گوش جوباران

    آری تسلاست
    آگاهی باران

    .
    .
    درودها🌹

    • فریبا نوری

      اسفند 19, 1400

      درودها بر شاعر گرانقدر و شعر زیبایش 🌷🌷🌷

  9. مینا یارعلی زاده

    اسفند 19, 1400

    چه گرگ و میشِ غریبی است
    هوایِ باغ‌هایی که در ویرانه، گل می‌دهند
    و رقصِ کاسبرگ‌های سبز
    به لحن و حزنِ سوره سوره سکوت
    حتی بی گلاب
    حتی بی‌گلایول …

    به به لذت بردم از قلم بی همتای شما استاد عزیزم
    ممنونم که نشر ویژه دادید
    مبهوت تصاویر ناب و زنده ای شدم که در شعرتان آفریدید
    چقدر باید از شما بیاموزم
    مثل ستاره ی قطبی بر آسمان شعرپاک می درخشید و راهنمای خوبی هستید راه شاعری را
    سپاس که هستید سپاس🌹🌹🌹🌹🌹

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا