🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 با اینکه

(ثبت: 5599) اسفند 7, 1396 

متن ابتدا
گاهی چنان هستی که انگار همیشه می مانی
گاهی چنان نیستی که انگار هرگز نمی آیی

گاهی آنقدر صمیمی که اشتباه می شوی با قلبم
و گاه آنقدر غریبه که جایگزین می شوی با عقلم

گاهی آنقدر داغ که محکومم به تب کردن
گاهی آنچنان سرد ، که منجمد شوم ز یخ کردن

گاهی مثال رهگذری که زود می رنجی
گاهی بسان همنشینی که زود می خندی

***************************

گاهی که می دانی ، گاهی نمی دانی
گاهی سوار اشک ، گاهی چه خندانی

گاهی میان خود دیوار می بینی
گاهی مثال زهر گاهی چه شیرینی

******************************

هر گونه باشی تو ، هر جا برقصی یا
با دیگری باشی ، هر دم بخندی یا
با من نباشی و حاشا کنی عشقت
من را هزاران بار رسوا کنی تو یا
حرف دل خود را هرگز نگویی یا
با آن نگاه گرم ، من را نجویی یا
تنها گذاری باز ، قلب مرا اینجا
مثل همان دیروز، زندانی و تنها
یا اینکه از ریشه انکار گردانی
هم من و هم عشقم ، هم درد پنهانی

***********************

هر جور می خواهی ، تا کن عزیز من
باکی ندارم از ، شلاق و زخم تن

تو سوی خوشبختی ، سوی اقاقی ها
من در خیال تو ، با مرگ ماهی ها

تو ، اوج قله یا آن سوی پیروزی
من در اتاقم باز ، در راه دیروزی

تو آسمانی باش ، زیباتر از امروز
من دل خوشم از این ، تصویر هستی سوز

دیر آمدی ای دوست ، ای نازنین اَبرو
دیر آمدی ای عشق ، ای ماه رنگین رو

شرمنده گشتم از ، کم بودنم بانو
رویم سیه باشد ، افتاده بر زانو

والله دزدیدند ، شادی حالم را
والله پوشیدند ، کفش خیالم را

سرقت شد آن عزمی ،تعمیرِ دل می کرد
پوسیده آن بزمی ، زخمم به گِل می کرد

آتش گرفته آن میخانه خاموش
رفت از کنار من ، دلدار بازیگوش

آن دیگری آمد جوری خروشان بود
عشق از هزاران کوه واضح نمایان بود

من بودم و یک زخم با پیکری صد چاک
نیمی ز قلبم عشق نیم دگر خاشاک

گفتم که نیمش را بردند و خالی شد
گفتا دگر نیمش ناز خیالی شد

*******************

جوری زمینم زد تا آسمان لرزید
جوری شکستم که فریاد می بارید

نیم دگر از این ، قلب هزاران چاک
دزدیده شد آن هم بی خار و بی خاشاک

اکنون به جای قلب کوهی ز بیداد است
یک نیمه آن هم متروک و آزاد است

از آن زمان گردید عاشق شدن ممنوع
چشمک زدن شد جُرم در حق یک همنوع

قانون من تنها ، شد سِیر تنهایی
افسانه شد عشق و چشم تماشایی

گاهی یکی آمد ، کوبید بر این دل
نشنید پاسخ و رفت از رَه باطل

افتاده بودم من مثل جسد بی جان
حالم بهم می خورد از عشق بی وجدان

خوردم قسم صدبار ، با این دل بیمار
دیگر نمی باید ، این فاجعه تکرار

**********************

تا آمدی یک روز ، بی اعتنا و سخت
جوشید خاکِ این ، قلب من بدبخت

دشنام می دادم این خیره سَر دل را
این عامل شیطان این بَخت مهمل را

می رفتی و آرام ، می دیدمت از دور
می آمدی با ناز ، با عشوه ای مغرور

تو بودی و رقصِ گیسوی لرزانت
من بودم و چشمی ، گریان ز هجرانت

با ناز می رفتی ، از جنس نیلوفر
می آمدم از دور ، تا کوچه آخر

می راندم از خود هی ، یاد خیالت را
اندیشه مست و گرمِ سَیالت را

سوگند می خوردم ،از تو بپوشانم
احساس اندوه و درد ندامت را

گفتم به این قلبِ ، سرشار از کینه
احمق نشو دیگر، بس کن لجاجت را

می گفتم اما باز، قلبم تکان می خورد
هر بار می دیدم ، نور جمالت را

می دانم از من ، تو، فرسنگ ها دوری
می بینم آغوش گرم و محالت را

امّا نمی دانم ، یک حسّ مُبهم را
یک بُغض بیگانه ، در این شرارت را

هر دفعه می بینم آن صورت معصوم
مَسرور می گردد این زخمی مَغموم

تو می روی امّا ، من خشک می مانم
یک ساعت نوری ، مبهوت و حیرانم

دیر آمدی اما ، زود عاشقتتتتتتتتت گشتم
از عمق نابودی ، دیوانه اتتتتتتتتتت گشتم

باز عاشقی و سوز ، باز آبرو ریزی
چشمی همیشه خیس ، اشکی که می بوسی

بازم شکست من ، در جنگ دل دادن
بازم غروب یک ، رویا و وا دادن

بازم تماشای ، خم گشتن و ناله
تکرار خونین ، مرگ گل ژاله

با اینکه می دانم ، آخر پشیمانم
نیمه شب و هِق هِق ، از ریشه ویرانم

با اینکه می دانم ، این راهِ بیراهه
می بینم از امروز، فردا پُر از آهه

با اینکه هر دفعه ، در این ره جانسوز
مغلوب گردیدم از عاشق پیروز

با اینکه از چشمه ، سهمم لب آن شد
از تشنگی روحم ، در چشمه پنهان شد

با اینکه می دانم ، نااااابود می گردم
با اینکه می بینم ، خاموش و دل سردم

با اینکه در من نیست ، تاب غمی بدتر
بیهوده می کاوم ، یابم دَمی دیگر

چون روز می بینم ، از پا فتادم باز
لِه می کنی روحم ، با خنده و با ناز

تقدیم به کسانی که آرامش آزارشان می دهد
و پویایی را حتّی به قیمت درد می پذیرند

سروده : بابک حادثه

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):

نظرها
  1. مينا امينی

    اسفند 8, 1396

    درود

    سپاس از اشتراک گذاری

    مانا باشید و موفق هنرمند

    • علی احمدی

      اسفند 8, 1396

      بی مر سپاس گسیل مهر بی حدتان سرور ارجمند بانو امینی فخیم

  2. لیلا نقشبندی

    اسفند 9, 1396

    درودها 

    • علی احمدی

      اسفند 9, 1396

      عرض ادب و سپاس بانو نقشبندی پاک سرشت 

      قدم رنجه فرمودین در این خرابات

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا