🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تو به ماه گفته ای
بر سر لطف هر غریبی
به خزان دل بگوید
به فغان دل ببازد
تو به شاخسار بودن
غزل خیال دادی
به حریم حرمت دل
ره انتظار دادی
تو به آن سپیده ی خون
تو به آن سپیده روشن
غزلی عیان نمودی
به غزال گفته ای تا
ره روشنی بگیرد
خط عشق و دل ببازد
ره بیکرانه گیرد
تو به آن ستاره گفتی
سرخود بدار گیرد
سر هر رهی بماند
به لبش کنار گیرد
بخدا که در حریمت
غم دل اگر بنوشم
به خزان و هستی و
مرحمت غزل بنوشم
تو بیا تو نازنینم
به برم بگیر اکنون
همه از دلت نشانه
همه خاطر تو باشم
««/تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد/»»
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
دی 16, 1401
آرام و رام سرودی
پاسخ
دی 16, 1401
سپاسگزارم 🌺🌺🌺سپاس از حضورتان
پاسخ
دی 16, 1401
درودها بر بانو ایزدسرشت که زیبا سروده اید.
بداهه تقدیمی:
ز ازل که دست ایزد
بسرشت خاک ما را
بنمود ماه تابان
همه آیت خدا را
“شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد”
که نهد فروغ مه بر
دل بیدلان رضا را
🥀🥀🥀
پاسخ
دی 16, 1401
سلام استاد
متشکرم شما به من لطف دارید…
ممنونم ازتقدیمی زیباتون
لذت بردم🌹🌹در پناه خدا
پاسخ
دی 16, 1401
سلام خواهر خوبم
بسیار زیباست
لذت بردم
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌹🌿
پاسخ
دی 16, 1401
سلام استاد عزیز….
خوشحالم که خوشتون اومده
سلامت بمانید
پاسخ
بستن فرم