🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بوسه هایت کوتاه اند…

(ثبت: 7318) آذر 29, 1397 

بوسه هایت کوتاه اند…
مجموعه اشعار کوتاه سعید فلاحی – 1393

1- آنجا را نمی دانم !
ولی اینجا ، 
هوای دلم ابری است !
چند روزی است ، خورشید نگاهد نمی تابد.

2- کوتاه ترین غزلم را ، 
برای تو سروده ام …
– چشم هایت !.

3- دیروز پشت ثانیه ها
هوای تو گرفت دلم !
مرا ببین چه عاشقانه
نامت را ،
بر سربرگ سالنامه ها
می نویسم!.

4- کلمات را ، 
حرف به حرف
به خط می کشم !
باشد که خوب بخوانی.

5- بوسه هایت ،
طعم شراب شیراز گرفته اند!
باز هم بریز!

6- چشم هایت ، شرح تمام شعرهاست!
دوباره غزلی ناب بسرای!

7- لحظه های بی تو بودن، 
عجیب سرد است!
آتشی بیفروز!

8- انار سرخ لبهایت ،
به هیچ باغ ساوه ، نتوان چید!.

9- آفتاب نگاهم ،
به کوهسار سینه ات
غروب کرد!

8- شمع ام ،
که به تاریکی نبودنت
دارم
آب می شوم!

9- نیم نگاه چشمت ، 
تمام پرتوِ روزگار من است ،
مبادا غروب کنی!

10- تمام تنت
هوای بوسه های مرا دارد ،
بارانی است !

11- بکارت لبهایت را ،
به کدامین بوسه فروختی ؟!
که حجله گاه مرا ،
لایق نمی دانی!

12- می خواهم ،
زیباترین شعرم را ، 
برایت بنویسم.
اما
نه قلمی دارم ، 
نه سر ذوقی!

13- فقط بیا ، 
که آمدنت
سرانجام
تمام دفترهای شعر من است!

14- مریز شراب ،
که چشم تو ، 
آغاز تمام مستی هاست!
همین مرا بس است.

15- رحمی نما !
چنان به ناز می روی راه !
مردان شهر بیچاره می شوند!

16- شاعر شعر چشم هایت کیست؟!
که در تمنای دیدارت،
نه غزلی گذاشت
نه وزن و آهنگی!

17- دیشب ،
در ایستگاه آخر دلتنگی
منتظرت بودم!
ببخش!
جز انتظار ،
کاری دیگر نتوانم!

18- در هوای حوایی!
من آدم شدنی نیستم!
سیبم مده!.

19- شیرین ترین گناه منی !
از من ،
هیچ توبه ای 
پذیرفتنی نیست!.

20- به کوه می زنم خویش را ،
وقتی که خورشید نگاهم ،
به دره ی سینه ات
غروب می کند.

21- برای از تو گفتن
جملات کم است !
باید ،
حدیث مکرر شد.

22- دریاست تنت !
برای دست یافتنت ،
باید به آب زد !
تا غرق شوم ، 
یا از آبم گیری!

23- طرح چشمانت ،
سپیده ی سحر است!
به دو قنوت
دیداری استجابت کن.

24- بارانی است هوایم ،
بگذار خیس گردم
چتری آرزویم نیست!

25- آرزویی نماند به دلم ،
حضورت ؛
برآورنده ی تمام آمال است.

26- به دیدنم بیا !
تو را که می بینم ،
بند شعرهایم وا می شود.

27- تو ،
مزرعه ی آماده ی درو ،
من ؛
خسته تر از آن که بچینمت!.

28- ماه شب بدری ،
من …
به خندق شب ابری ،
رو به شهادتم!.

29- دستانت ،
پاک تر از اینه ی مهتاب است ،
که به ابر نگاه من
تاریک شود.

30- بگذار ببوسمت ؛
بوسه ی تو
کیمیاگر است!
صد پیرِ پژند ،
منتظرند جوانه زنند.

31- تو روح القدوس عمر منی ،
که به نگاهی
مریم جانم را
آبستن می کنی!.

32- رقص حضور دورت ، 
مرا به صد بیراه می کشد 
ناشناخته!

33- مرا به بوسه ای دعوت کن
که با بوسیدنت 
ضیافت تمام است.

34- نه تحریفت می کنم ،
نه به اغراق می الودمت ،
تو ایه ی پاکی !
وحی مُنزل بر رسالتم.

35- چه گردباد مخوفی است تنهایی ،
به کام می کشد
هر انکس که عاشق نیست.

36- کوچه را برایت چراغانی کرده ام
اما ندانستم
به کوله ات ،
هزار مهتاب داری !

37- برای دیدنت ،
معتکف پنجره ام !
عاشقانه ،
عارفانه 
از در درون گشتی ،
همچنان ضریح پنجره را گرفته ام ،
در هوای تو.

38- سرو ام !
موریانه ی یادت ،
می پوساند
درونم را !

39- شب پره ها کوچه را ،
نورفشانی کرده اند !
بی چراغ آمدی …
بیا !
کوچه باغِ خیالم ، منتظر و مهیاست.

40- راه رسیدن به تو ،
هر اندازه دور و دراز باشد ،
باکی نیست !
من مرد راه های نرفته ام !
کمر بسته ام !
می روم به هوای زیارتت.

41- ابری است دلم ،
باد حضورت بوزان !
ماهتاب نگاهت را کم دارم.

42- سوز تنت گر بسوزاندم ،
غمی نیست !
ققنوس حضورم را ،
به بارگاهت
گسیل می دارم.

43- آسمان دلت طلوعمند !
غروب شد ، ماه را سهم من بگذار 
اختران درخشان ،
زیبنده ی شبت باد.

44- کوهسار امن اغوش تو را نمی خواهم ،
جنگیده ام
تا به آغوشت راه بافته ام.

45- طلوع صبح دوباره ای ،
کی شود شامگاهی !
که به محراب سینه ات 
سجده کنم ؟!

46- کفش هایم کجاست ؟
قبله گاه تن تو ،
سنگلاخی و سخت است!

47- گل ها کوتاه عمر می کنند ،
صنوبر باش 
که زمستان و بهار گم کردد.

48- بگذار ببوسمت
نگران نباش !
کسی ما را نمی بیند …

49- بوسه هایت کوتاه اند
به اندازه ی شعر های من !
تا بیایی بخوانی ، 
تمام شده است!.

50- تمام تنت ، 
به بوسه های من رنگ باخته است!
بیا 
تن آیینه ای ، مال تو!

51- بکارت لب هایت را ،
کدامین بوسه برخواهد چید ؟!
در این هرزگی بزرگ !

52- پاییز آمده ؛ 
در نوبهار تن تو ،
پژمردگی بی معناست.

53- مرا دربدر بوسه ای کردی 
و
تمام شهر پُر است از بذل تو !

54- سال هاست مرده ای و من
دانسته و ندانسته
هر روز ،
عاشق یکی می شوم !

55- ماه را در آغوش گرفته ای !
پاهایت را به بوسه های راه سپرده ای !
موهایت  در دست نسیم !
من …
چه بی غیرتم !

56- تمام جاده را آب پاشی کرده ام
شاید که گذرت افتاد
کاخ که نه !
کلبه ی متروک دلم
اجاقش روشن است.

57- در هوای تو هوایی شده ام !
آن بالاها …
باز هم هوای تو 
نفس گیرم می کند.

58- وهمی بیش نیست
بوسه گرفتن از لب هایت !
وقتی می بینم
ماه را به آغوش کشیده ای!

59- تا می گفتی باران ،
برایت می باریدم …
کجایی که کویر عمرم
سالهاست
آسمانش بی ابر است!

60- عطر موهایت را
نه نسیم ، می آورد
نه مشک خطن ، داشت …
حالا دیگر تمان زنان شهر
بوی تو را می دهند!

61- رفته ای و
هرزه شده، دلم !
بیا و آب توبه بریز.

62- از نسل حوایی و
در طلب گندم و سیب !
فکر ادم کردنم ، مباش!

63- کوچه چه غریبانه
در هوای آمدنت
هر روز 
ماندگار تر می شود.

64- گیسوانت را می فشانی در باد !
پرنده ها را هم می کُشی
به عطر و مستی !
من ، جای خود.

65- دیر امدی !
ببین چه عشق بازی با شکوهی است
بین من و تاریکی و 
سکوت گوور!.

66- تا می روی 
شاعر می شوم !
می خواهم شعر بنویسم
نیا !

67- جز تو را کس نمی بینم
اگر فقط
دخترکان شهر بگذارند!.

68- می آیی
تشنه می شوم ،
می روی …
خُمار !

69- از پنجره نتوان دل کند
شاید که بیایی ،
اما دختر همسایه را چه کنم!.

70- و انتهای این قصه
همیشه چند خط مبهم است
نقطه چین ها را می گذارم ،
خواستی بیا
بنویسش
نخواستی ،
می ماند به جا…

تمام.

سعید فلاحی(زانا کوردستانی)

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا