🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
بگذار بخوابم
خواب , پایان زمان است
هرچند در چرخش باشد
و کیلومترها , تکرار شوند
بگذار بخوابم
تحملی لبریزم
آنگاه که حقیقت را
به مسلخ می برند
و هلهله ها ,
از حلقوم ظالم
در فضای جهالت می پیچد
بگذار بخوابم
چشمهایم , پُر از ظلمت است
آنگاه که روشنی
به چاه درد , حلقه آویز می شود
و گلوی عدالت , بریده
و چشمهای بخیل , مشک را می درد
و تیغ را ,
بگردن ِ بُت ِنفس , می آویزد
بگذار بخوابم
آنگاه که حلقه های زنجیر
بر دست و پای راست قامتان , بوسه می زند
و آزادگی را ,
به اسارت فرعون , هدیه می برند
بگذار بخوابم
آنگاه که فرسنگها بیراهه و سنگلاخ
مسیر پرواز خونین بالان می شود
و شلاقها ,
بر گُرده ی تهاجم زدگان , خط ستم می کشد
و صورت طراوت ,
با چنگال خبائث , زخمی می شود
بگذار بخوابم
پنجره ی تفهیم بسته است
و اکسیژن آگاهی ,
در ازدهام اوهام , محو شده است
و اکنون جهل ِفراگیر , همه ی واجبات را ,
به تمسخر گرفته است
بگذار بخوابم
بی محتوایی و افزون طلبی ,
در صف اول , جلوه گری می کنند
و آنقدر شاخه ها پراکنده و همه گیرند
که نمی توان ,
فساد ریشه ها را دریافت
بگذار بخوابم
رنگهای تصنعی ,
دید حقیقی را کور کرده اند
و تاریکی ,
تنها رنگ واقعی ست
اکنون ,
بستن پلکهایم مرا ,
به حقیقت جاری کشانده است
امروز دیدن , از ندیدن , بدتر است
برای من , امروز شب است
کاش حقیقت , اینگونه تکه تکه نمی شد
تا سوگوارش باشم
دوباره باید ,
چاه درد را , حفر کنم
تا ,
بیگانه ها , ناله ام را نشنوند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (3):
دی 14, 1400
سلام و عرض ادب
بسیار زیبا
درود
پاسخ
دی 14, 1400
بينهايت ممنونم
برقرار باشيد
پاسخ
بستن فرم