🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یک خنده ی نوشین لب
جامی ست به لب تا لب
لب بر لب ساغر نه
تا دور شود هر تب
مِی , شادی محزون است
مِی , مرهم رنجور است
پیمانه بیار هر شب
تا پاک شود هر تب
مِی نوشی ِ تو آنست
کز خود برهی , هر دم
از درگه خلق الله
بیرون بروی تا حق
این عالَم ِ نفسانی
بر گُرده ی ما باقیست
تنها , گذری باید
در لحظه ی عرفانی
گفتیم و فقط گفتیم
از ما عملی ناید
پیداست که در بندیم
زندانی ِ زندانیم
محراب عبادتها
خالی شده این شبها
در ذهن تجملها
عالی شده این غمها
از فکر ضعیفان , ما
خود را به خطا بردیم
خودخواهی روزافزون
حق را به جفا راندیم
تا کی به خطا هر دم
ره بر فقرا بندیم
این قصر که می سازیم
ظلم است که می بافیم
با صیحه ی عرفانی
یک لرزش پنهانی
منکوب کند یک دم
هر خائن بیماری
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
آبان 12, 1398
درود بر شما
زیباست
می تونم اسم قالب شعرتونو بپرسم؟
پاسخ
آبان 13, 1398
هزاران سپاس
ممنونم از لطف شما
باور کنید از آگاهی به صنایع ادبی و قالب های شعری بی بهره ام
و همواره به مفهوم بدون توجه به شکل موضوع توجه داشته ام
برقرار باشید
پاسخ
بستن فرم