🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
زیرکوبه های لطیف باران
پوسته های سفت
سنگی و”منّ “می شکند…
درشُر شُرش موسیقای نَفَس
جان می گیرد…
نگاه شسته می شود…
ازگند و مزخرف
“زیر باران باید رفت “
تا ، تاتارهای غفلت
از دست و پای فهم
بگسلد…
از بام وبومِ”نگاه مهربانی “
نقش نغز و نوِی
بر جانهای خسته سر برزند…
آنگاهت
ازشباهت شب بیرون می زنی…!
رنگی از صبح
از گریبانت به هر افق می زند…
سپیدِ سپید
می زند…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):