🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
ای کاش می دیدی که من غرق تمنایّم
در انتظارت دست روی دست می سایم
در خاطراتم لحظه هارا با تو سر کردم
بودی تمام بود من هستی تو دنیایم
هر وقت رنجی یا غمی در من تو می دیدی
دست نوازش می کشیدی روی موهایم
باز این غزل من را از این عالم جدا کرده
من مانده ام ، بیداری شب های احیایم
می سوزم اکنون مثل ققنوسی وَ می آیم
مانند شعری نو از آن اشعار نیمایم
من آرزوهای خودم را در تو می بینم
آیینه دار من تویی من با تو زیبایم
مسند نشین چشم من هستی و من اوج
می بینم و می بینمت غرق تماشایم
من دوستت دارم تو می دانی و می فهمی
اما دوباره باز من تنهای تنهایم
#صدیقه_پناهنده
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
فروردین 31, 1403
درود بانو پناهنده ی بزرگوار و ارجمند
اشعارتان را خیلی دوست دارم و واقعا از خواندنشان لذت میبرم. این غزل هم
بسیار عالی بود مثل بقیه ی کارهایتان…
جسارتا برای بیت پنجم مصرع اول، بنده این پیشنهاد را دارم
میسوزم اکنون مثل ققنوسی وَ می آیم…
گستاخی مرا ببخشید.
پاینده باشید به مهر
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🌺🌺🌺👏👏👏
پاسخ
فروردین 31, 1403
درودها استاد بزرگوار.نفرمایید ..مایه ی مباهات است که وقت گذاشتید و به مهر خواندید . نظرتان بسیار محترم است .چشم .اصلاح می شود
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
درود .بزرگوارید .
پاسخ
فروردین 31, 1403
درود مجدد بانو
البته اینکه بنده خدمتتان عرض کردم صرفا یک پیشنهاد است و تصمیم با خود سرکار علیّه است. من گستاخی کردم و شما بزرگواری فرمودید…
سپاس از اینکه فرصت نظر دادن را برای دوستان و حقیر فراهم کرده اید.
شاد و سلامت باشید🙏🙏🙏🙏🌺🌺🌺
پاسخ
فروردین 31, 1403
سلام و درود
بسیار زیباست
در پناه خدا🌹
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
درود.سپاسگزارم
پاسخ
اردیبهشت 1, 1403
تکه نانی به دستش دادم.
چقدر خوشحال شد…
به گمانش که دنیا، به دستش دادم.
قیمت نان همی، درهمی بیش نبود.
به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم.
زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت.
به گمانش که خدا را، به دستش دادم.
اسممو تو گوگل سرچ کنید
امین غلامی (شاعر کوچک)
و از شعرهام در سایت های مختلف دیدن کنید. با سپاس….
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
درود بر شما .حتما .رقص قلم تان ماندگار
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
درود خانم پناهنده
صبحتون زیبا🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 7, 1403
درود مانا باشید به مهر🌺
پاسخ
بستن فرم