🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
شهر را یکسره گشتم پیات امشب، تو کجایی؟
نکند بی خبر از عادت این سر به هوایی؟
از چه در سیرهی تو، رسم وفا باب نگردید؟
“عهد نابستن تو ، بِهْ که ببندی و نپایی”
من که یک عمر هدر دادم و وصلت نچشیدم
پس کدامین شب حسرت، تو قرار است بیایی
ديدنت، شد چو نماز من و تو، قبله ى سوم
من و پيغمبر عشقيم، در اين دين كذايى
به چه دلخوش کند آنکس، که بهدامت نفتاده
به خداوند قسم! بند تو خوشتر ز رهایی
ردِّ لبهای بهجا ماندهی تو، بر لب فنجان
کرده از عصر همان روز، مرا عاشق چایی
باز باران و من و نیمه ی آبان و خیالت
دفتر حسرت و اشعار غم انگیز جدایی
#علی_سلطانی_نژاد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (13):
مرداد 2, 1398
سلام و درود
این شعر شعر است
لذت بردم
حسابی مرا به. خود مشغول کرد و در این صبح مرداد حالم با خواندنش عالی ست.
ديدنت، شد چو نماز من و تو، قبله ى سوم
من و پيغمبر عشقيم، در اين دين كذايى
و یا
ردِّ لبهای بهجا ماندهی تو، بر لب فنجان
کرده از عصر همان روز، مرا عاشق چایی
ابیاتی نو و منحصر به فرد بودند.
عالی یود
دستتون درد تکنه
در. پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
مرداد 2, 1398
👏👏👏🌹🌹🌹🌹
خیلی خوب و زیبا
🌹🌹🌹👏👏👏👏
پاسخ
مرداد 2, 1398
سلام برشاعرخوش ذوق
احسنت یک نفس تاآخرخواندم بس که خوشگل بود👏👏👏
پاسخ
بستن فرم