🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آی آدمها که بر مسند نشسته شاد و خندانید
یک نفر جان می دهد اینجا
یک نفر که چند سال پیش
در گذرگاه عبور نور
در میان آتش و خون
مرد بود و قهرمان می رفت
در میان کهکشانی ها
تا برای دیدن معبود
راه پیمود و پرتوان می رفت
لیک
در عبور یک شهاب
یک شهاب از جنس سنگ هرگز
سربی داغ
سرخ
فولادی که جان سوزاند
دستی را انداخت
پایی را برید
قلبی را درید
سری را پر زامواج کرد
آری آری آن دلاور قهرمان قصه ی دیروز
بال و پر بشکسته باز آمد
تاول جور خردل
خلط های چرکی سینه
گیجی و فریادهای گوناگون
قلب مجروح و چشمان بی فروغ، اما
در پس این دیده های ما نیاسوده
یا دل و جان به ادعا نیالوده
لیکن ای یاران قدرتمند
ای که از خون دل این مرد
این آرش، کمانگیر عصر ما
برای چند روزی
چند روز دنیای بی حاصل
در پس دیوارهای ویرانه
خانه ها آباد ساختید
قصرهایی را بنا کردید
هیچ می دانید خس خس سینه آن هم نیمه های شب یعنی چه
هیچ می دانید خونابه
آن هم در نگاه کودکی معصوم
وقتی با پدر گرم بازی و شوخی است
ناگه ، سرخی لبهای بابایش
و دگر چشمان گریانی که فرزندم ببخشایم
بازی ات شادیت با پریشان حالی من غصه دار گردید!
آی آدمها که بر مسند نشستید صورتی از سانحه
یا که تأیید پزشکی حاذق
یا کجای زخم او گردیده کوچکتر
و سند از این سند خواهید!
اکنون آن جانباز جان داد
دلهاتان خوش
لبهاتان پر زخنده
مستی قدرت گواراتان
سلامت باد وجود نازنین ذی جود، ای یاران قدرتمند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
شهریور 19, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 19, 1399
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
پاسخ
شهریور 20, 1399
آی آدمها که بر مسند
نشسته شاد و خندانید
یک نفر جان می دهد اینجا
زیباست و تامل برانگیز
سلام و عرض ادب شاعر بزرگوار
دست مریزادتان باد برای شعر متعهدتان
پاینده باشید 🌺
پاسخ
شهریور 22, 1399
زیبا بود و قابل تامل
سپاسگزارم از تعهد قلمتان
مانا باشید به مهر یزدان 🌹🌹
پاسخ
بستن فرم