🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
حسن ختام
ای مَه شبی به وقت پریشانی ام بیا
جامانده ای به غربت ظلمانی ام بیا
قسمت نبوده آنکه تو را میزبان شوم
چونان سپیده بر سر مهمانی ام بیا
در فصل فصل خاطره ها جاگرفته ای
مرهم گذار سینه ی طوفانی ام بیا
با عمرهای کوته ما راه چاره نیست
در فرصتی بوقت گران جانی ام بیا
حس میشوی ز عطر نسیم که می وزد
از کوچه باغ ساحل بارانی ام بیا
من پرشکسته ازلی بوده ام ولی
شاید ز خاک جاده بیافشانی ام بیا
افتاد اگر گذار تو با مرز و بوم عشق
تا انتهای شهر زمستانی ام بیا
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
خرداد 17, 1399
حس میشوی ز عطر نسیم که می وزد
از کوچه باغ ساحل بارانی ام بیا
…
لطافت بی نهایتی در این بیت موج می زند. کل اثر زیبا بود و به دل نشست اما این بیت که جدا کردم یک چیز دیگر بود.
درود بر شما
پاسخ
خرداد 17, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با سلام و درود خدمت شما عزیز بزرگوار
عالی
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
خرداد 17, 1399
سلام استاد گرانقدرم
این طلب حضور خاضعانه و خالصانه قلبی و تسلط بر مبانی شعری است که زیبایی در زیبایی می آفریند
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
خرداد 17, 1399
من پرشکسته ازلی بوده ام ولی
شاید ز خاک جاده بیافشانی ام بیا
افتاد اگر گذار تو با مرز و بوم عشق
تا انتهای شهر زمستانی ام بیا
بسیار زیباست
درودها استاد گرانقدر و سپاس🌺
پاسخ
بستن فرم