🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خانه ‎ی کاهگلی

(ثبت: 222278) بهمن 22, 1398 
خانه ‎ی کاهگلی

 

به پاییزِ خانه که رسیدم، بهار رفته بود.
چمدان جامانده بود، در گستره‎ ی مقصدِ رؤیایی دلتنگ.
عصر خانه، بوی قطره های آبِ گل شده می داد، در هجوم ناگهانِ باران.
دورِ حوض پر از تارهای عنکبوت تنهایی که عطرِ گیلاس‌ های کال می‌ داد.
دوزخی فراموش شده، در اندوهی یک چمدان، انتظار فصلی را می کشید.
بوی کاهگل می آمد.
زمین، سیصد و شصت درجه به عقب برگشته بود.
صورتِ زمان خیس بود،
و لاک پشتی که آرام می خزید، کنار دستی که انتظار تقدیری روشن را داشت.
نم‌نمِ نرمِ نوازشِ باران، از دریچه ‏ی نیم نگاهِ دیوار، نمایان بود.
نمی‌دانم، باید رخنه می ‏کردم به زخم های دیوارِ دورِ خودم،
یا به کُنجِ تاریکِ عنکبوتی تنها پناه می‌ بردم.
یا کوچ می‎کردم،
به چمدانِ گنجشکی که تمامِ گیلاس‌ هایِ باغ را در بیست سالگیِ خانه، جا گذاشته.
قبل از رسیدن پاییز، در بهار….

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. ولی اله بایبوردی

    بهمن 22, 1398

    نمی‌دانم، باید رخنه می ‏کردم به زخم های دیوارِ دورِ خودم،
    یا به کُنجِ تاریکِ عنکبوتی تنها پناه می‌ بردم.
    یا کوچ می‎کردم،

    روان و دلنشین

    تقدیمی : 🍃

    عنکبوتی تار را یادی دلا
    کُنج دیواری برایت شد نما

    واقعیّت خانه دارد عنکبوت
    آشیانی من ندارم بی نوا

    ولی اله بایبوردی

    22 / 11 / 1398

    💐💐💐💐💐💐💐💐

    • معصومه محمدی سیف

      بهمن 22, 1398

      سلام و احترام
      بسیار زیبا و دل‎نشین بود.
      متشکرم از محبت شما، نگاه پرمهر و حضور ارزشمندتان.

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا