🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 به خوزستان برمی گردم

(ثبت: 240977) مرداد 11, 1400 

 

به خوزستان برمی گردم
به شهر زیبایی ها
گردو غبار غم و درد را کنار می زنم
برمی خیزم تا ببینم خوزستان را
شهر پر از خیز و آرامشم را.
دیگر گرد و غبار غربت
بر چهره ی این شهر سنگینی نمی کند
من برگشته ام تا شهرم زیباتر شود…
برگشته ام به دیار خودم
به خوزستان
ذره ذره این خاک، برایم خاطره است.
اهواز، آبادان، ایذه، هفتکل، اندیکا….
از رود کارون که می گذرم
صدای شیرزنان شهرم را می شنوم
چلاب و شیله بر سر
با الباسی قهوه ای، و پوشیه ای از حریر در ساحل قدم می زنند.
هنوز هم از کرخه می گویند.
هوای شهر من بوی آبی آرامش می دهد.
شهر من می شکفد با دخترانی شاداب، مغرور و زیبا
که از شادگان برمی گردند.
پاوزار به پا کرده و سرمست می دوند.
شیله بر سر، نفنوف نارنجی بر تن به سمت آبی دریا درحرکت….
می نای قرمزشان در باد می رقصد
و امید در نگاهشان، ترانه می خواند.
به سمت روشنی گام برمی دارند و هلهله کنان،
آبادانی را زمزمه می کنند.
به سوسنگرد که می رسم، شاداب تر از همیشه ام.
شیرمردان شهرم را می نگرم
چفیه بر سر، دشداشه سفید بر تن
خاطره ها را گذر می کنند.
از هشت بنگله می گویند…
از خاطرات دیرین
من محو تماشای شهرم.
همه به دیار زیبای من برمی گردند
شهر من چه قدر زیبا شده است…
چه قدر فاصله است تا رسیدن به خانه خاطراتم؟!!
بوی خوزستان برمی خیزد.
به خانه ام نزدیک می شوم.
در تمامی این شهر خاطره کاشته ام
بوی مادر بزرگ می آید…
بوی خرما، بوی حلاوی، بوی کبکاب، بوی گنتار
هنوز در حیاط سبز خانه گلیم طلایی رنگ امیدیه پهن است.
مادرم باز هم کپوبافی می کند و بوی نان نافله برمی خیزد. بوی پوکورا
بوی نی، بوی گرز، بوی آب تره (بولاغ اوتی)، بوی اویارسلام…
دلم می خواهد از زردکوه بختیاری تا اروند رود، برخیزم و نام روشن تو را پرافتخار فریاد زنم
نام زیبای تو را…
نام جاویدان ات را در قلعه سلاسل تا ابد حک می کنیم در قلعه تل…. که تا ابد ماندنی است
و تو تا ابد در جان روشن این خاک، جاودان می مانی…
زلالی نام تو، از رود کارون، روی آب کاج، تا خلیج فارس می درخشد.
دم جنبانک ها و اردک مرمری ها مانند همیشه در رقص اند.
این را ”ابو هاشم شوشتری” هم می دانست.
هدهد چکاوک ها و دراج ها نیز با من شادی می کنند.
توکاها ترانه می خوانند.
شهر من چه قدر زیبا شده
من به تمام افق ها می گویم که به خاطر تو برگشتم. به خاطر خود تو، ای شهر زلال من.
من به خانه رسیده ام

معصومه محمدی سیف
۲۴اردیبهشت۱۳۹۶، از کتاب مجموعه شعرحریر نگاه، تهران، انتشارات آوای کلار.

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا