🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نمیخواهم از یادها بروم.
باید آواز بخوانم.
باید همیشه بخوانم.
ترانه خوانِ عاشقی که پُر از پرتو رخشانِ عشق است.
و طنینِ کلامِ آهنگینم را میان شکوفهها، زندگی کنم.
نمیخواهم از یادها بروم.
میخواهم لابهلای تمامِ شاخهها، حضورِ آفتاب باشم و روشنیِ لبخند.
وقتی نیستم، هوا، نفسی ندارد.
و عطرِ هیچ گلی، مشام دشت را خوشایند نمیسازد.
وقتی نیستم، گنجشکها از آواز محزونِ لانهی خود، به عشق، سرک نمیکشند.
و انزوای رازقی، در آستانهی دشت، خاکستری است.
وقتی ساکتم، ابتدای پرواز هیچ پرندهای، عشق نمیشود
و انتهای صدای هیچ شعری، پرواز نمیشود.
سکوت برای من، سقوط پرواز قناری است.
و شعر برای من، همیشه، سپیدِ سپید.
میخواهم بخوانم، ترانهسُرای پر از پرنده باشم.
پر از عطر شکوفه و لطافتِ سبزِ زندگی.
میخواهم بخوانم، بخندم و برقصم و گیسوانم را به خورشید گره بزنم.
تا شاید خدا،
با یک جفت گوشوارهی آفتابگردان، گیسوانم را خوش عطر سازد
و دامنِ شعرم، در مسیرِ سیالِ زندگی، پرمعنا.
این صدای من است.
باید آواز بخوانم، در تلاطم زندگی.
باید برقصم، در تلألو رخشانِ خورشید.
باید میان شکوفهها زندگی کنم.
نمیخواهم از یادها بروم.
باید همیشه آواز بخوانم.
ترانه خوانِ عاشقی که پُر از پرتو رخشانِ عشق است.
معصومه محمدی سیف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اسفند 13, 1401
این صدای من است.
باید آواز بخوانم،
در تلاطم زندگی.
باید برقصم،
در تلألو رخشانِ خورشید.
باید میان شکوفه ها زندگی کنم.
نمیخواهم از یادها بروم.
باید همیشه آواز بخوانم.
ترانه خوانِ عاشقی
که پُر از پرتو رخشانِ عشق است
سلام و هزاران آفرین
در پناه خدا 🌱🌹🙏🌱
پاسخ
اسفند 14, 1401
سپاس از لطف شما و نگاه مهربان تان
🌺🌺🌹🙏
پاسخ
بستن فرم