🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نمی دانم چرا زن ها هیچ وقت نمیخندند.
آنها دیوانه های بی لبخندند.
آنها درد را هم بی لبخند می گریند.
هیچ فکر کرده اید چرا عشق بی صدا می میرد؟
شاید چون زنی حوصله ی قهقهه ندارد.
در هجوم مضطرب فتح عشق
و شاید زود متوقف می شوند، برای فردای بی حسدی که نیامده.
اما من همیشه می خندم، حتی در غمگینترین لحظه های زمین خوردهی اتفاق.
وقتی میخندم، قاصدک ها به خانهی من میآیند.
و تمام گنجشکها جفت جفت لانه میسازند.
روی دلتنگ ترین شاخه یِ تنهاییِ باغچه یِ حیاطِ خانهام.
من همیشه می خندم.
شاید به خاطر این است که هیچ وقت تنها نیستم، حتی وقتی غمگینِ تنهایی هستم.
تنهایی زمانی خوب است،
که در اندوه شکوفه ها و شاخههای تُرد تنهایی، قهقهه ی باد لابه لای موهایت،
قاصدک ها در دست راستت،
و گنجشک ها در دست چپت،
شعرهای بی لبخندت را قهقهه کنند و آواز زندگی را زمزمه.
معصومه محمدی سیف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
اردیبهشت 4, 1400
سلام
نمی خواهم آتش بپا کنم
نمی خواهم با ذهنیت شما وارد جنگ، شوم
نمی خواهم خدای ناخواسته به زن این موجود لطیف و مهربان که خدا مقام مادری که بالاترین مقام هاست را به او عنایت کرده است خدای ناخواسته توهین کنم و یا به تحقیرش بر خیزم که اگر چنین کنم نه تنها به شما بل به تمام زنان عالم ظلم کرده ام
ولی چرا وقتی زن به قدرت می رسد بی حد می خندد؟ آنقدر می خندد تا اشک های مرد را در آورد؟ می تازد و هیچ نیرویی قادر به توقف او نیست.
اینجاست که در خود فرو می روم و می گویم چرا هنوز کشورم یک رییس جمهور زن به خود ندیده است؟ خوب میدانم بهترین خلبانان، رانندگان، کارمندان، معلمان و پزشکان و… زنان هستند.
من زن نیستم تا بتوانم به ماهیت زن پی ببرم و شما شاعر خوب پاک که زن هستید به من بگویید چرا زن ها سالهاست حداقل در این کشور منکوب شده اند البته من نسبی عرض می کنم..
دلم می خواهد زن این همپای بی نظیر مرد به اوج معرفت الهی راه یابد قدرتمند شود رییس جمهور شود من یقین دارم اگر زن در جایگاه واقعی خود قرار گیرد و هجمه هایی که در طول تاریخ بخاطر ندانم کاری های خودش و صد البته رفتار های ناهنجار برخی مردان خود خواه به او وارد شده از پیکر لطیف و مهربانش محو شود زن جهان را گلستان خواهد کرد من در این هستی پس از خدا یک زن را با تمام وجودم هنوز دوست دارم و آن مادرم بود مادری که وقتی پدر تمام قدرتش را به او بخشید غم های پدرم ناپدید شدند، مادرم می خندید و پدرم را هرگز غمگین ندیدم کاش…
پاسخ
اردیبهشت 4, 1400
معرفی ” زن ” بعنوان موجودی بی لبخند و بی حوصله ، حتی در مقوله ” عشق ” ادعایی قابل توجه است . و اینکه ” من همیشه می خندم ” نوعی جدا ماندگی از این قافله را به رخ می کشد . البته جدا ماندگی به دلخواه …
عناصری مانند : تنهایی ، دلتنگی ، بی حوصلگی و … در قابی از تضاد با روحیات نویسنده در کنار هم در چیدمانی بهم پیوسته خودنمایی می کند و این باعث می شود برای شناخت گوینده این سطرها تلاش نماید. چرا که شخصیتی در پشت این واژه ها و سطرها نشسته که با جامعه زنان متفاوت است و چرا …؟
اثری از شما خواندم متفاوت با آنچه که انتظار داشتم .
درود بر شما
پاسخ
اردیبهشت 6, 1400
🌿🌿🌿
پاسخ
بستن فرم