🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نمیخواهم از یادها بروم.
خوانش: 122
سپاس: 4
تعداد نظر: 2
من با آبادان نفس می کشم
خوانش: 253
سپاس: 3
تعداد نظر: 3
به خوزستان برمی گردم
خوانش: 164
سپاس: 1
نمی دانم چرا زن ها هیچ وقت نمیخندند.
خوانش: 236
سپاس: 2
تعداد نظر: 2
تعداد نقد: 1
قهوه ام سرد می شود اما، فالم را می گیرد
خوانش: 177
سپاس: 2
تعداد نظر: 2
من همیشه به تربچه های باغچه ی پیرِ خانه ی پشتِ حیاطِ مادربزرگِ هفت سالگی ام فکر می کنم.
خوانش: 299
سپاس: 2
تعداد نظر: 2
کودک فالگیر چه می دانست که فالش را این گونه سروده اند.
خوانش: 318
سپاس: 3
تعداد نظر: 3
تلگرام را هم قطع کنند
خوانش: 423
سپاس: 2
تمام جادهها را رفتم.
خوانش: 292
سپاس: 4
تعداد نظر: 2
برف
خوانش: 247
سپاس: 1
تعداد نظر: 5
بوی بهار نارنج می آید و ما همچنان به مردن فکر می کنیم
خوانش: 322
سپاس: 3
تعداد نظر: 4
از رویش سبز دشت، سپیده دمِ تنیده ی اندیشه می آید.
خوانش: 264
سپاس: 2
تعداد نظر: 5
گاهی دقیقه ها را صمیمانه لمس می کند، تا با زمان پیش برود.
خوانش: 179
سپاس: 1
تعداد نظر: 2
چگونه می شود که آدمها مدام با خودشان حرف میزنند.
خوانش: 166
سپاس: 1
تعداد نظر: 1
تعداد نقد: 2
به پاییزِ خانه که رسیدم، بهار رفته بود.
خوانش: 1675
سپاس: 3
تعداد نظر: 2
نمی دانم زندگی مرا به کدام سو کشانده
خوانش: 387
سپاس: 3
تعداد نظر: 4
نگران گوسفندان بود.
خوانش: 707
سپاس: 3
تعداد نظر: 6
خورشید در مسیرش به سبزترین حیاطِ جهان، مکثی کرد.
خوانش: 206
سپاس: 2
تعداد نظر: 1
تعداد نقد: 1
بچههای بالای آبادی
خوانش: 192
سپاس: 0
تعداد نظر: 5