🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قهوه ام سرد می شود

(ثبت: 235089) دی 12, 1399 
قهوه ام سرد می شود

 

قهوه ام سرد می شود اما، فالم را می گیرد
روزگار سردِ پشت پنجره.
آینده ام را، در جلوه های ویژه ای از یک شکلاتِ تلخِ داغِ افسون زده، سر می کشم.
شاید هم پشت صحنه زیباتر باشد.
از پهنه ی میدان دیدِ یک شاعرِ خسته از آینده.
پشت سرم اما، چیزی نیست.
در پیکره ی خسته ی خنده های ممتد آرزو.
وقتی که موسیقی بی کلام یک شعر،
زیر استخوان دلتنگی درد می کشد.
و من کوچک تر می شوم،
کوچک و کوچک تر
در فنجان قهوه ای که نسل های پیش از من،
دیالوگ هایش را فراموش کرده.
و قهوه‎های تلخ، بوی سرد تنهایی ‎های پشت پنجره می‌ دهد.

معصومه محمدی سیف

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. مينا امينی

    دی 12, 1399

    درودمهربانم
    چه دلتنگ حضورت بودم و دلتنگ رقص قلمت جانم

    مانا باشی به مهر👏👏👏👏👏❤️❤️❤️❤️

  2. سپاسمند مهرتانم. زنده باشید خواهر نازنینم 🌹🌹🌹❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏💐💐💐💐🌿🌿🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا