🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خرَد از عشق تمنا به ثریا می کرد

(ثبت: 3117) دی 25, 1395 
خرَد از عشق تمنا به ثریا می کرد

خرَد از عشق تمنا به ثریا می کرد

قطره ای بود و ورا عشق چه دریا می کرد!!

گره در کارِ خرَد دید اگر عشقِ  شریف

وه! به یک گوشه ی چشمی، گره را وا می کرد

عقلِ بیچاره ندانست که سودی نَبرد

آن به جنگ آمده را، عشق مُدارا می کرد!

گفتمَش کی برسد دوره ی پایانِ غمم؟

عشقِ  بیدار دلم وعده به فردا می کرد

خدمتِ پیرِ نظر بودم و گفتم به خطاست

آنکه بر بوسه ی مهرِ تو  چه بَد تا می کرد!!

خنده ای کرد و مرا گفت به آوازِ بلند:

او ندانست و خدا بود که با ما می کرد

سیب سرخی به من آورد و فرو بُرد در آب

دل به وَجد آمد و آن سیب تمنا می کرد

آن گُهر مردِ خرَد گفت  دل آسوده بدار

این هوایی ست که  غم در دلِ حوا می کرد

گفتم این جنگ و ستم های زمانه بَرِ چیست؟

دیدم او سیبی و آن آب تماشا می کرد

من همان جا  دل از آن سیب بُريدم ، زیرا

بی نیازی به من آموخت چه دنیا می کرد!!

طارق از خویش برون گر بشوی منصوری

از سرِ دار، سَری گفت و دل انشا می کرد