![علی معصومی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/04/new-e1600489535186.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خون انگور کجائی
ژاله می بارد از آن کوچه که مهتاب شدی
تو چه هستی که در آیین دلم باب شدی ؟!
من که یک عمر دلآشفته و حیران تو ام
تو بگو! تاب کدامین دل بی تاب شدی
مستی چشم تو را آینه می فهمد و بس
خون انگور کجایی که چنین ناب شدی
می شد ایکاش بدانی که چه کردی با من
تو پری زاده که در لوح دلم قاب شدی
شبی ایکاش ببینم به تماشای خیال
که به بازوی دلم گوهر شبتاب شدی
من و این برکه بارانی چشمان ترم
و تو همصحبت نیلوفر مرداب شدی
بی جهت شاه نشین غزل ما نشدی
سببی بوده اگر سرور و ارباب شدی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):
اردیبهشت 4, 1401
سلام و درود
غزل عاشقانه ی زیبایی ست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 4, 1401
بسیار درودتان👏👏👏👏👌👌👌
پاسخ
اردیبهشت 4, 1401
درودها استاد معصومی گرانقدر 🌸🌸🌸🌸
پاسخ
اردیبهشت 4, 1401
درود . عالی.
پاسخ
بستن فرم