🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دختر خورشید

(ثبت: 268729) فروردین 10, 1403 
دختر خورشید

 

من ماندم و دردای بعد از تو
جسمی گرفتار خودآزاری
باید یه جوری تاب می‌آورد
در روزگار سرد و تکراری

هر طور که می‌شد طاقت آوردم
این راه و رسم عشق بازی نیست
در من که مست چشم تو بودم
جایی برای کشفِ راضی نیست

آسوده باش ای دختر خورشید
من یک وجب بالاتر از دردم
غم را درون خویش پیدا کن
من هرچه کردم با خودم کردم

از بس که درگیرم در این روزا
بیهوده با هر کس گلاویزم
آنقدر که دور افتاده‌ام از خویش
پشت سر خود آب می‌ریزم

من یک مسیر تنگ و باریکم
در من تماشا کن تمامت را
تا که نخواهی عاقبت روزی
از خود بگیری انتقامت را

هم کیش و هم ماتم در این بازی
مصداق یک شخصی که درمانده
مانند طفلی که به ناچاری
در کودکیش بی پدر مانده

مانند مجنون در پی لیلی
من یک بیابانگرد ولگردم
مهرِ زیادی آفت جان است
من گند آن را هم درآوردم

دیگر نه احساسی به عشق دارم
نه طاقت چشم انتظاری را
فکر خطر از سمت دشمن بود
از دوست خوردم زخم کاری را

آسوده بودم در خیال خود
حالا دگر هر لحظه درگیرم
وقتی بدون من سفر کردی
تنهاییم را یاد می‌گیرم

باید یه وقتایی به خود برگشت
راه زیادی باز در پیشه
باید دل و گاهی به دریا زد
آدم تو سختی‌ها عوض میشه

………………………
Ali… Senator…D…R

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

نظرها
  1. طلعت خیاط پیشه

    فروردین 10, 1403

    احسنت جناب خوشرو ارجمند
    بسیار زِیباسروده اِید
    بهاران خجسته باد
    👏🌸👏🌸👏🌺👏🍃

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا