🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دلم تنگست و دلگیرم ، ازین ویرانسرا سیرم
دلم میسوزد از اینکه ، نباشد هیچ تقصیرم
زمان در پهنهء تاریخ ، بود در ساعت عسرت
مکان در صحنهء گیتی ، بود زندان و زنجیرم
پریده رنگ رخسار از ، زمین و آسمان اکنون
زمان معلول و بیمارست و من در کودکی پیرم
جوانی را نفهمیدم کِی از تقویم من پر زد
چرا این قسمت من شد، چه کس این کرد تقدیرم
اگر احصا کنم غمها ، پَرَد رنگ از رخ دفتر
و من بیزارم از اینکه ، شود این رنگ تفسیرم
روا باشد شکایت از، زمین و آسمان کردن
بدان معذورم از نقشی ، که شد در رسم تصویرم
پری از من گریزان و اسیر دیو تقدیرم
ز بخت بد کند زاهد ، دمادم لعن و تکفیرم
تمامی خرمی بودم ، خزان تک زد به بستانم
شدم مغلوب مکرش چون ، تهی از کید و تزویرم
تطاول میکند دائم به زلف سوسن و سوری
به چشم خویش می بینم ، درون خویش می میرم
دورویی میکند با گل ، کله بنهاده بر سنبل
رسن بندد به نخلم تا بیآرد از فرا زیرم
دلم میسوزد از زهری ، که ریزد بر دل راضی
ولی کی میتواند دیو ، کند مقهور و تسخیرم
سرافرازم که باغم را به مهرم میکنم بستان
اگرچه ممسک از خسَّت کند مجرم به تبذیرم.
سیدرضاموسوی راضی
بحر ؛ هزج مثمن سالم
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
مرداد 21, 1401
سر افرازم که باغم را به مهرم می کنم آباد
درودها بر شما
قلمتان سرسبز
در پناه عشق خدا بدرخشید
🙏🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 22, 1401
🙏🙏🙏💖💖💖
درود بر شما طلعت بانوی ادیب و سرشار از عاطفه.
پاسخ
مرداد 21, 1401
درودها بسیار عالی قلم زدید
و صادقانه بود واگویه های دل
قلمتان رقصان به مهر باد💐
پاسخ
مرداد 22, 1401
💖💖🙏🙏🙏
درود و سپاس از نگاه پرمهر شما.
زنده باشید.
پاسخ
مرداد 22, 1401
احسنت . احسنت .
زیبا بود آفرینها .
💐
پاسخ
مرداد 23, 1401
💖💖💖🙏🙏🙏
سپاس سپاس و درود بیکران بر شما و نگاه سرشار از عطوفتتان.
پاسخ
بستن فرم